کلمه جو
صفحه اصلی

serenely


به ارامی، باارامش، با صفا

انگلیسی به انگلیسی

• tranquilly, calmly, peacefully

جملات نمونه

1. She sauntered onto the set, looking serenely confident.
[ترجمه ترگمان]با آرامش به سمت صحنه رفت و با آرامش به آن نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به مجموعه خیره شد، به آرامی با اطمینان نگاه کرد

2. Five cows graze serenely around a massive oak.
[ترجمه ترگمان]پنج گاو با آرامش دور یک درخت بلوط بزرگ می خوابند
[ترجمه گوگل]پنج گاو به آرامی در اطراف بلوط عظیم گله می کنند

3. He seemed serenely unaware that anything had gone wrong.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از هیچ چیز اشتباه نکرده است
[ترجمه گوگل]او به آرامی متوجه شد که چیزی اشتباه گرفته بود

4. The boat sailed serenely on towards the horizon.
[ترجمه ترگمان]قایق به آرامی به سمت افق حرکت کرد
[ترجمه گوگل]قایق به آرامی به سمت افق حرکت کرد

5. We sailed serenely down the river.
[ترجمه ترگمان]با آرامش به طرف رودخانه حرکت کردیم
[ترجمه گوگل]ما به آرامی به رودخانه رفتیم

6. She smiled serenely and said nothing.
[ترجمه ترگمان]به آرامی لبخند زد و چیزی نگفت
[ترجمه گوگل]او آرام لبخندی زد و گفت: هیچی

7. The object of his thrusts looks serenely bored, continuing to root around in the mud for food handouts.
[ترجمه ترگمان]هدف of با آرامش به نظر می رسد، و در گل و لای برای کمک های غذایی به ریشه ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]هدف از خطرات او به نظر می رسد serenely خسته، ادامه ریشه در اطراف در گل برای جداول مواد غذایی

8. We, on the other hand, picture a serenely content woman with a baby in her arms.
[ترجمه ترگمان]ما، از طرف دیگر، زنی آرام و آرام را با یک بچه در آغوش مجسم می کنیم
[ترجمه گوگل]ما، از سوی دیگر، تصویر یک زن با محبت آمیز با یک کودک در آغوش او

9. Some pilots stood serenely, studying their cigarette smoke; but then Peacock saw their white knuckles.
[ترجمه ترگمان]تعدادی خلبان با آرامش ایستاده بودند و سیگار خود را می خواندند؛ اما دکتر پیکاک پنجه سفید خود را می دید
[ترجمه گوگل]بعضی از خلبانان به آرامی در حال مطالعه سیگار سیگار بودند؛ اما پس از آن Peacock شاهزاده سفید خود را دید

10. His designs live on today, looking as serenely inevitable as they did decades ago, the art of a great artist.
[ترجمه ترگمان]طراحی های او امروزه زندگی می کنند و به همان اندازه که دهه های پیش، هنر یک هنرمند بزرگ به نظر می رسند، اجتناب ناپذیر به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]طرح های وی در حال حاضر در حال حاضر، به عنوان به آرامی اجتناب ناپذیر همانطور که دهها سال پیش، هنر یک هنرمند بزرگ به دنبال

11. Goddesses giving birth while sitting serenely on thrones flanked by lions; temples shaped like an idealized outline of a woman.
[ترجمه ترگمان]Goddesses در حالی که با آرامش بر تخت شاهی کنار شیرها نشسته بود، به دنیا آمد؛ معابد به شکل طرحی آرمانی از یک زن شکل گرفت
[ترجمه گوگل]الهه زایمان هنگام نشستن به آرامی بر روی صندلی های پر از شیرها؛ معابد به شکل یک نظم آرمانی از یک زن شکل گرفته است

12. For him to serenely offer her a lift?
[ترجمه ترگمان]که به آرامی او را بلند کند؟
[ترجمه گوگل]برای او به آرامی او را آسانسور ارائه دهد؟

13. She slipped past her father and melted serenely into the dim interior.
[ترجمه ترگمان]از کنار پدرش گذشت و با آرامش به درون تاریکی فرو رفت
[ترجمه گوگل]او از پدرش بیرون زد و به آرامی به داخل اتاق انداخت

14. The screens of our word-machines glow as serenely as illuminated manuscripts.
[ترجمه ترگمان]صفحه های نمایش کلمات ما مثل نسخه های خطی روشن به آرامی می درخشند
[ترجمه گوگل]صفحه نمایش ماشین آلات ما، به طرز محرمانه به عنوان نسخه های خطی روشن، درخشان است

15. They presumed that Jaq was honing his soul serenely in expectation of sacrifice.
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کردند که Jaq در انتظار فداکاری با آرامش روح خود را قطع می کند
[ترجمه گوگل]آنها تصور می کردند که جک روح او را به آرامی در انتظار وقوع فحاشی قرار می دهد


کلمات دیگر: