کلمه جو
صفحه اصلی

mess tin


یغلا، یغلاوی

انگلیسی به انگلیسی

• soldier's eating utensils

جملات نمونه

1. We finished our soup and swilled out the mess tins with water from the jerry-can.
[ترجمه ترگمان]ما soup را تمام کردیم و قوطی های خالی از قوطی را با آب بیرون کشیدیم
[ترجمه گوگل]ما سوپ خود را به پایان رسانده ایم و با استفاده از آب جریری می توانیم از آب آشامیدنی استفاده کنیم

2. The mess tin went back into the cupboard.
[ترجمه ترگمان]قوطی خالی دوباره به داخل قفسه برگشت
[ترجمه گوگل]قلع ظرف غذا به پشت صندلی برگشت

3. Some one brought me a mess tin half full of very hot tea; it tasted good.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها یک قوطی پر از چای داغ را برایم آورد، مزه خوبی می داد
[ترجمه گوگل]بعضی از من یک ظرف پر از چای بسیار گرم را به من داد آن را خوب طعم

4. The "healthy nanny" is an intelligent mess tin with USB port, that is designed specifically for office worker.
[ترجمه ترگمان]پرستار سالم یک قوطی کنسرو سازی هوشمند با پورت USB است که به طور خاص برای کارگران اداره طراحی شده است
[ترجمه گوگل]پرستار سالم یک قلم هوشمند هوشمند با پورت USB است که به طور خاص برای کارکنان دفتر طراحی شده است

5. From the cupboard beside the screwed-down floor safe, he had taken a mess tin in which he kept his shoe-shining kit.
[ترجمه ترگمان]از گنجه ای که در کنار دیوار پیچ خورده بود، قوطی کثیفی دزدیده بود که در آن جعبه براق کفش او را نگه داشته بود
[ترجمه گوگل]از کابین در کنار طبقه ای که به زمین افتاده بود بی خطر بود، آن را یک قلاب آشامیدنی گرفت که در آن کیت کفش خود را حفظ کرد

6. Each man got a mug of lime juice and water, and a mess tin of dates.
[ترجمه ترگمان]هر یک از آن ها یک لیوان آب و آب و یک قوطی پر از خرما قرار داشت
[ترجمه گوگل]هر مرد یک لیوان آب و آب لیمو و یک قلاب آشامیدنی از خرما

7. I put the piece of meat back into the mess tin.
[ترجمه ترگمان]تکه گوشت را به درون سطل آشغال انداختم
[ترجمه گوگل]من گوشت را به قاشق نوشابه اضافه کردم

8. I will show them that cooking food in a mess tin over a campfire is fun.
[ترجمه ترگمان]من به آن ها نشان خواهم داد که غذا پختن در یک قوطی کنسرو شده روی یک آتش، سرگرم کننده است
[ترجمه گوگل]من آنها را نشان خواهم داد که غذای پخت و پز را در یک فنجان ظرف غذا سرگرم کننده است


کلمات دیگر: