کلمه جو
صفحه اصلی

mercifully


ازروی بخشندگی، رحیمانه، کریمانه، ازروی شفقت

انگلیسی به فارسی

شفقت


انگلیسی به انگلیسی

• pityingly; compassionately; charitably; with mercy

جملات نمونه

1. The wait was mercifully brief, little more than an hour.
[ترجمه ترگمان]انتظار خیلی کوتاه بود، کمی بیشتر از یک ساعت
[ترجمه گوگل]صبر و شکیبایی کوتاه بود، کمی بیش از یک ساعت

2. Mercifully, I managed to stop the car just in time.
[ترجمه ترگمان]خدا را شکر، من درست بموقع اتومبیل را متوقف کردم
[ترجمه گوگل]با مهربانی، من توانستم ماشین را فقط در زمان متوقف کنم

3. His acceptance speech was mercifully brief.
[ترجمه ترگمان]طرز حرف زدنش خیلی مختصر بود
[ترجمه گوگل]سخنرانی پذیرفتنش شفاف بود

4. Most of the east coast remains mercifully untouched by tourism.
[ترجمه ترگمان]بخش اعظم سواحل شرقی از نظر گردشگری دست نخورده باقی مانده است
[ترجمه گوگل]بیشتر ساحل شرقی باقی می ماند محترمانه با گردشگری

5. The play was very bad, but mercifully it was also short!
[ترجمه ترگمان]بازی خیلی بد بود، اما خوشبختانه باز هم کوتاه بود!
[ترجمه گوگل]این بازی خیلی بد بود اما خوش شانسی هم کوتاه بود!

6. Official projections of the spread of Aids have mercifully been revised downwards .
[ترجمه ترگمان]پیش بینی های رسمی گسترش بیماری ایدز به سمت پایین اصلاح شده اند
[ترجمه گوگل]پیش بینی های رسمی گسترش ایدز به طرز شایسته ای کاهش یافته است

7. It was a mercifully quick end for those condemned to die.
[ترجمه ترگمان]این یک پایان سریع برای کسانی بود که محکوم به مردن بودند
[ترجمه گوگل]برای کسانی که محکوم به مرگ بودند، پایان بسیار شفاهی بود

8. The exhibition is informative, up to date, and mercifully free of gimmicks.
[ترجمه ترگمان]این نمایشگاه اطلاع رسانی، تا به امروز، و خوشبختانه عاری از gimmicks است
[ترجمه گوگل]این نمایشگاه، آموزنده، به روز و مهربانانه است

9. Mercifully, the writer leaves most of the physical horrors to our imagination.
[ترجمه ترگمان]خدا را شکر، نویسنده بیشتر وحشت های فیزیکی را به تخیل ما منتقل می کند
[ترجمه گوگل]با مهربانی، نویسنده اغلب ترس فیزیکی را به تصور ما می اندازد

10. Mercifully some one arrived upon the scene to extricate him from the dilemma and assume the responsibility.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه کسی به صحنه رسید تا او را از وضع دشوار خلاص کند و مسئولیت را به عهده بگیرد
[ترجمه گوگل]مهربانانه بعضی از آنها به صحنه می آمدند تا او را از معضل خارج کنند و مسئولیت خود را بپذیرند

11. Deaths from the disease are mercifully rare.
[ترجمه ترگمان]Deaths از بیماری خیلی کم است
[ترجمه گوگل]مرگ و میر ناشی از این بیماری بسیار نادر است

12. Mercifully, this scene is set in some distant hazy future.
[ترجمه ترگمان]خدا را شکر، این صحنه در آینده ای دور و مه آلود قرار گرفته
[ترجمه گوگل]با احترام، این صحنه در برخی از آینده دور کمر قرار دارد

13. If, mercifully, I get pneumonia first, let it take its course.
[ترجمه ترگمان]اگر خوشبختانه، من اول سینه پهلو می کنم، بگذار آن را قبول کنم
[ترجمه گوگل]اگر، شفقت، ابتدا پنومونی را بگیرم، اجازه دهم آن را در مسیر خود بگیرم

14. I pushed Wally into the elevator, and mercifully the door shut on us.
[ترجمه ترگمان]من والی را به داخل آسانسور هل دادم و خوشبختانه در بسته شد
[ترجمه گوگل]من Wally را به آسانسور هل دادم و با مهربانی درب را به ما بست

پیشنهاد کاربران

خوشبختانه

با مهربانی
از روی محبت
با بزرگواری
از روی بخشندگی
از روی گذشت
خوشبختانه
الحمدالله
شکر خدا

با اغماض


کلمات دیگر: