ازراه بازجویی، تحقیق کنان، پرسش کنان، ازراه استفسار
inquiringly
ازراه بازجویی، تحقیق کنان، پرسش کنان، ازراه استفسار
انگلیسی به فارسی
با کنجکاوی، کنجکاوانه، پرسشگرانه، با حالتی جستجوگر
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• : تعریف: in an inquiring manner.
- Her apology confused him, and he looked at her inquiringly.
[ترجمه ترگمان] عذر Her او را گیج کرد و با نگاهی پرسان به او نگریست
[ترجمه گوگل] عذر خواهی او را خجالت زده کرد، و او به دنبال او پرسید
[ترجمه گوگل] عذر خواهی او را خجالت زده کرد، و او به دنبال او پرسید
• inquisitively, curiously, in a questioning manner
جملات نمونه
1. She looked at her mother inquiringly.
[ترجمه ترگمان]با نگاهی پرسان به مادرش نگریست
[ترجمه گوگل]او به مأموریتش به مادرش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به مأموریتش به مادرش نگاه کرد
2. He looks up at her inquiringly and she looks away with another slight frown.
[ترجمه ترگمان]با نگاه پرس نده به او نگاه می کند و با اخم دیگری به او نگاه می کند
[ترجمه گوگل]او به دنبالش به دنبالش میگردد و به نظر میرسد با کمی خفیفتر نگاه میکند
[ترجمه گوگل]او به دنبالش به دنبالش میگردد و به نظر میرسد با کمی خفیفتر نگاه میکند
3. Victor looked at her inquiringly.
[ترجمه ترگمان]ویکتور به او نگاه کرد و گفت:
[ترجمه گوگل]ویکتور به دنبال او پرسید:
[ترجمه گوگل]ویکتور به دنبال او پرسید:
4. Noirtier looked inquiringly at his granddaughter.
[ترجمه ترگمان]نوار تیر با نگاهی پرسان به نوه اش نگریست
[ترجمه گوگل]Noirtier به نوبه خود به نوه او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]Noirtier به نوبه خود به نوه او نگاه کرد
5. Hilma lifted her eyes inquiringly to his.
[ترجمه ترگمان]Hilma چشمان خود را با حالت استفهام آمیزی به سوی او بلند کرد
[ترجمه گوگل]هیلما چشمانش را به سمت او پرتاب کرد
[ترجمه گوگل]هیلما چشمانش را به سمت او پرتاب کرد
6. She looked at me inquiringly. "Well?"
[ترجمه ترگمان]با کنجکاوی به من نگاه کرد: \"خوب؟\"
[ترجمه گوگل]او پرسشی به من کرد 'خوب؟'
[ترجمه گوگل]او پرسشی به من کرد 'خوب؟'
7. The warden at the glass door looked in inquiringly.
[ترجمه ترگمان]رئیس زندان با نگاهی پرسان به در شیشه ای نگاه کرد
[ترجمه گوگل]سرپرست در درب شیشه ای به سادگی پرسید
[ترجمه گوگل]سرپرست در درب شیشه ای به سادگی پرسید
8. She glanced at Wu Chih - sheng inquiringly.
[ترجمه ترگمان]نگاهی پرسان به وو Chih انداخت
[ترجمه گوگل]او به وو چی شنگ نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به وو چی شنگ نگاه کرد
9. Tom Swift looked at his cabin mates inquiringly.
[ترجمه ترگمان]تام سویفت نگاه پرس نده به کابین خود انداخت
[ترجمه گوگل]تام سوئیفت به دنبال همسرش کابینش بود
[ترجمه گوگل]تام سوئیفت به دنبال همسرش کابینش بود
10. Raymond West looked inquiringly at Dr Pender.
[ترجمه ترگمان]ریموند غرب نگاهی پرس نده به دکتر Pender انداخت
[ترجمه گوگل]ریموند غرب به دنبال دکتر پندر بود
[ترجمه گوگل]ریموند غرب به دنبال دکتر پندر بود
11. The soldier woke up with a snort; his head jerked up and he looked at us inquiringly.
[ترجمه ترگمان]سرباز از خواب پرید، سرش به تندی بلند شد و با نگاهی پرس نده به ما نگاه کرد
[ترجمه گوگل]سرباز با یک خرگوش بیدار شد سرش زد و نگاهی به ما کرد
[ترجمه گوگل]سرباز با یک خرگوش بیدار شد سرش زد و نگاهی به ما کرد
12. He went back to the living room and Ginny looked at him inquiringly.
[ترجمه ترگمان]او به اتاق نشیمن برگشت و جینی نگاهی پرسان به او انداخت
[ترجمه گوگل]او به اتاق نشیمن رفت و جینی به او پرسید
[ترجمه گوگل]او به اتاق نشیمن رفت و جینی به او پرسید
13. Aunt Pittypat's monologue broke off suddenly as she said inquiringly Mammy? ""
[ترجمه ترگمان]ناگهان صدای عمه پیتی پات را قطع کرد و گفت: مامی؟ \" ای \"
[ترجمه گوگل]مونوپس عمه پیتی پت ناگهان شکست خورد، همانطور که او ماملی را مورد سوال قرار می داد؟ ''
[ترجمه گوگل]مونوپس عمه پیتی پت ناگهان شکست خورد، همانطور که او ماملی را مورد سوال قرار می داد؟ ''
کلمات دیگر: