کلمه جو
صفحه اصلی

french


معنی : فرانسوی، فرانسوی، خلال کردن
معانی دیگر : زبان فرانسه، (معمولا f کوچک - انگلیس) ورموت سک، (وابسته به کشور فرانسه و مردم و فرهنگ و زبان آن) فرانسوی، (معمولا f کوچک) گوشت استخوان را تراشیدن (به ویژه گوسفند و گوساله)، (لوبیا سبز را) به صورت باریکه باریکه بریدن، نواره کردن، vt :خلال کردن باقلا وامثال ان، مقشر کردن، vt : فرانسوی، فرانسه، فرانسوی کردن

انگلیسی به فارسی

فرانسوی، زبان فرانسه


خلال کردن (باقلا و امثال آن)، مقشر کردن


فرانسوی، فرانسه، زبان فرانسه، فرانسوی کردن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or characteristic of France or its people, culture, language, or the like.
اسم ( noun )
(1) تعریف: (used with a pl. verb) the people of France, or their descendants (usu. prec. by the).

(2) تعریف: the language of France.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: Frenches, Frenching, Frenched
• : تعریف: to cut (potatoes, beans, or the like) into narrow strips; julienne.

• language of france; language spoken in several countries (such as canada, parts of belgium, switzerland, in specific countries in africa and the caribbean and in other places); people of france collectively; vulgar language
of or pertaining to france or its inhabitants; of french origin
family name; daniel chester french (1850-1931) u.s. sculptor who created the seated marble statue of abraham lincoln in lincoln memorial in washington d.c. (usa)
cut vegetables or meat into thin strips before cooking them; trim fat or bone from meat or chops; (slang) give a french kiss; (vulgar slang) perform oral sex on a person
french means belonging or relating to france.
french is the language spoken by people who live in france and in parts of belgium, canada, and switzerland.
the french are the people who come from france.

مترادف و متضاد

فرانسوی (اسم)
french, gaul

فرانسوی (صفت)
french, gallic, gallican

خلال کردن (فعل)
french

جملات نمونه

1. He is the author of two books on French history.
[ترجمه ترگمان]او نویسنده دو کتاب در تاریخ فرانسه است
[ترجمه گوگل]او نویسنده دو کتاب در تاریخ فرانسه است

2. Both of the women were French.
[ترجمه ترگمان]هر دو زن فرانسوی بودند
[ترجمه گوگل]هر دو زن فرانسوی بودند

3. John is good at French but weak at history.
[ترجمه S] جان در درس فرانسوی خوب است اما در درس تاریخ ضعیف است
[ترجمه ترگمان]جان در فرانسه خوب است، اما در تاریخ ضعیف است
[ترجمه گوگل]جان خوب در فرانسه است اما در تاریخ ضعیف است

4. They organized the festival jointly with the French cultural service.
[ترجمه ترگمان]آن ها این جشنواره را به طور مشترک با خدمات فرهنگی فرانسه سازماندهی کردند
[ترجمه گوگل]آنها این جشنواره را با همکاری خدمات فرهنگی فرانسه سازماندهی کردند

5. He acted his part very well in the French drama.
[ترجمه ترگمان]نقش خود را در نمایش فرانسوی بسیار خوب بازی کرد
[ترجمه گوگل]او نقش بسیار خوبی در نمایشنامه فرانسوی داشت

6. We spent a month in the French town of Le Puy.
[ترجمه ترگمان]ما یک ماه در شهر فرانسوی of پول صرف کردیم
[ترجمه گوگل]ما یک ماه در شهر فرانسوی لو پوی گذراندیم

7. He regularly gives lectures on modern French literature.
[ترجمه ترگمان]او به طور منظم در مورد ادبیات مدرن فرانسه سخنرانی می کند
[ترجمه گوگل]او به طور منظم در مورد ادبیات مدرن فرانسه سخنرانی می کند

8. The French began to assemble an army.
[ترجمه ترگمان]فرانسویان شروع به جمع کردن ارتش کردند
[ترجمه گوگل]فرانسه شروع به جمع آوری یک ارتش کرد

9. Our first lesson on Tuesdays is French.
[ترجمه ترگمان]اولین درس ما در سه شنبه ها فرانسه است
[ترجمه گوگل]اولین درس ما در روز سه شنبه فرانسوی است

10. The film is only funny if you appreciate French humour .
[ترجمه ترگمان]این فیلم فقط اگر طنز فرانسوی را تحسین کنید خنده دار است
[ترجمه گوگل]این فیلم فقط خنده دار است اگر شما طنز فرانسه را تحسین کنید

11. Millions of hamburgers and French fries are eaten every year.
[ترجمه ترگمان]میلیون ها همبرگر و سیب زمینی سرخ کرده هر سال می خورند
[ترجمه گوگل]میلیون ها همبرگر و سیب زمینی سرخ کرده هر ساله خورده می شوند

12. Do you read many French authors?
[ترجمه ترگمان]نویسندگان فرانسوی بسیاری را می خوانید؟
[ترجمه گوگل]آیا بسیاری از نویسندگان فرانسوی را می خوانید؟

13. The French teacher dictates to the class every other week.
[ترجمه ترگمان]معلم فرانسوی هر هفته به کلاس دیکته می کند
[ترجمه گوگل]معلم فرانسوی هر هفته دیگر به کلاس می گوید

14. During the French Revolution, thousands of people were guillotined.
[ترجمه ترگمان]در زمان انقلاب فرانسه، هزاران نفر با گیوتین اعدام شدند
[ترجمه گوگل]در طول انقلاب فرانسه، هزاران نفر گلیوتین بودند

15. His knowledge of French remained pretty patchy.
[ترجمه ترگمان]دانش او از زبان فرانسه نسبتا تکه تکه بود
[ترجمه گوگل]دانش او از فرانسه بسیار پراکنده بود

I know French.

من فرانسه بلدم.


اصطلاحات

the French

مردم کشور فرانسه، فرانسوی‌ها


پیشنهاد کاربران

( French )
France language

For example : l'm gonna learn french

زبان فرانسوی

French : فرانسوی
France : فرانسه

Pardon my french
یعنی: جسارت منو ببخشید

فرانسه . فرانسوی بیشتر کاربردش منظورش زبان فرانسویه

اهل فرانسه

زبان فرانسوی

اصطلاح
Excuse my french به معنی
گلاب به روت/ جسارت بنده رو ببخشید


فرانسوی

به معنی فرانسوی هست ولی کلمهFranceبه معنی فرانسه هست🙂

فرانسوی - خلال کردن


کلمات دیگر: