کلمه جو
صفحه اصلی

freer


صفت تفضیلی: free (آزادتر)

انگلیسی به فارسی

صفت تفضیلی: free (آزادتر)


آزاد کننده، رهاگر


آزادتر، رایگان، مجانی، رها، عاری، ازاد، مختار، مبرا، مجاز، حق انتخاب، اختیاری، غیر مقید، سرخود، مستقل، میدانی، روا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who frees a person or animal.
صفت ( adjective )
• : تعریف: comparative of free.

• freer is the comparative of free.

جملات نمونه

1. Economists argued that freer markets would quickly revive the region's economy.
[ترجمه ترگمان]اقتصاددانان می گویند که بازارهای آزادتر به سرعت اقتصاد منطقه را احیا خواهند کرد
[ترجمه گوگل]اقتصاددانان اظهار داشتند که بازارهای آزادتر به سرعت اقتصاد منطقه را احیا می کنند

2. Belling out the tubes will permit a freer passage of air.
[ترجمه ترگمان]بیرون کشیدن لوله ها اجازه عبور از هوا را می دهد
[ترجمه گوگل]بیرون زدن لوله ها اجازه عبور از هوا را می دهد

3. In return for a freer hand in the currency market private dealers were expected to play a more active role in industrial investment.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رفت که در ازای یک دست آزادتر در بازار ارز، دلالان خصوصی نقش فعال تری در سرمایه گذاری صنعتی ایفا کنند
[ترجمه گوگل]انتظار می رفت که نمایندگی های خصوصی، در مقایسه با یک بازار آزاد در بازار ارز، نقش فعالتری در سرمایه گذاری صنعتی ایفا کنند

4. The lower inflation and freer market, it is claimed, has generated an economic recovery.
[ترجمه ترگمان]با این ادعا، تورم کم تر و بازار آزاد، بهبود اقتصادی ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]ادعا شده است که تورم پایین تر و بازار آزادتر، بهبود اقتصادی را ایجاد کرده است

5. The social and political implications of freer information-sharing in the region was a recurring theme at the seminar.
[ترجمه ترگمان]مفاهیم اجتماعی و سیاسی از اشتراک گذاری اطلاعات آزادتر در منطقه یک موضوع تکراری در این سمینار بود
[ترجمه گوگل]مفاهیم اجتماعی و سیاسی از اشتراک اطلاعات آزادانه در منطقه، یک موضوع تکراری در این سمینار بود

6. No advanced industrial nation gives corporations a freer hand in busting unions.
[ترجمه ترگمان]هیچ کشور پیشرفته صنعتی دست آزادی در اتحادیه ها را به شرکت ها نمی دهد
[ترجمه گوگل]هیچ کشور پیشرفته صنعتی به شرکت ها اجازه نمی دهد که دست کم در اتحادیه های متلاشی شود

7. The ultimate goal is a freer, more democratic and more participatory society as a whole.
[ترجمه ترگمان]هدف نهایی یک جامعه participatory، more و more است
[ترجمه گوگل]هدف نهایی یک جامعه آزاد، دموکراتیک و مشارکتی است

8. Both these factors gave him a freer hand to negotiate.
[ترجمه ترگمان]هر دوی این عوامل به او آزادی بیشتری برای مذاکره دادند
[ترجمه گوگل]هر دو این عوامل به او یک دست آزادانه برای مذاکره داد

9. It is optimistically forecast that women will become freer from household burdens as a result of these technological innovations.
[ترجمه ترگمان]با خوش بینی پیش بینی می شود که زنان از بار خانگی به عنوان نتیجه این نوآوری های تکنولوژیکی آزاد شوند
[ترجمه گوگل]پیش بینی خوش بینانه این است که زنان به دلیل این نوآوری های تکنولوژیکی، از عواملی که بیشتر در معرض خطر هستند، آزادتر می شوند

10. The secret ballot was an important vehicle for freer elections.
[ترجمه ترگمان]رای گیری مخفی یک وسیله مهم برای انتخابات آزادتر بود
[ترجمه گوگل]رای مخفی یک وسیله مهم برای انتخابات آزاد بود

11. It was going to broaden out, become freer, more active.
[ترجمه ترگمان]به تدریج گسترش می یافت، آزادتر و فعال تر می شد
[ترجمه گوگل]قصد داشت به گسترش، تبدیل شدن به آزادتر و فعالتر شود

12. With greater democracy, people feel freer and happier to air their views.
[ترجمه ترگمان]با دموکراسی بیشتر، مردم احساس آزادی بیشتری می کنند و خوشحال می شوند که دیدگاه های خود را بیان کنند
[ترجمه گوگل]با دموکراسی بیشتر مردم احساس آزادی و خوشحالی می کنند تا نظراتشان را بیان کنند

13. Less restrained : people feel freer online because of the online disinhibition effect.
[ترجمه ترگمان]کم تر مهار می شود: افراد به خاطر اثر disinhibition آنلاین احساس آزادی بیشتری دارند
[ترجمه گوگل]کمتر محدودیت: مردم به دلیل اثر تخفیف آنلاین، احساس آزادتری می کنند

14. When she was gone, he gave freer play to his feelings.
[ترجمه ترگمان]وقتی که او رفته بود، he بیشتری به احساسات خود می داد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او رفته بود، او بازی بهتری برای احساساتش داد

پیشنهاد کاربران

آزادی بیشتر


کلمات دیگر: