کلمه جو
صفحه اصلی

complaining

انگلیسی به فارسی

شکایت میکنم، شکایت کردن، غرولند کردن، نالیدن، ناله و شکایت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• expression of regret, expression of sorrow or injury

جملات نمونه

1. complaining is no use
شکایت فایده ندارد.

2. he was complaining of pain in the chest
او از درد سینه می نالید.

3. no point in complaining
شکایت به جایی نمی رسد.

4. the old man was complaining of the cold and the damp
پیرمرد از سرما و رطوبت شکایت می کرد.

5. it seems as if she is always complaining
به نظر می رسد که او همیشه شاکی است.

6. nothing satisfied this student and he was always complaining
هیچ چیز این شاگرد را راضی نمی کرد و همیشه شکایت داشت.

7. it makes me angry the way she is always complaining
(این روش) شکایت دایمی او مرا عصبانی می کند.

8. Residents are complaining because traffic in the area has increased.
[ترجمه ترگمان]ساکنان شکایت دارند که ترافیک در این ناحیه افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]ساکنین شکایت دارند چون ترافیک در این منطقه افزایش یافته است

9. African-Americans have been complaining about police harassment for years.
[ترجمه ترگمان]آفریقایی - آمریکایی ها سال ها از آزار و اذیت پلیس شکایت کرده اند
[ترجمه گوگل]آفریقایی-آمریکایی ها در مورد آزار و اذیت پلیس برای سالها شکایت دارند

10. Instead of complaining about it, I'm just gonna go in every day and give it my all.
[ترجمه ترگمان]به جای شکایت کردن در این مورد، من هر روز میرم و همه چیز رو بهش میدم
[ترجمه گوگل]به جای شکایت در مورد آن، من فقط می خواهم هر روز بروم و همه را به من بده

11. She wrote an indignant letter to the paper complaining about the council's action.
[ترجمه ترگمان]او نامه تلخی را نوشت و به روزنامه شکایت کرد و درباره عمل انجمن شکایت کرد
[ترجمه گوگل]او یک نامه خشمگین به مقاله شکایت کرد که در مورد اقدام شورا نوشته شده است

12. He's complaining of all the usual flu symptoms - a high temperature, headache and so on.
[ترجمه ترگمان]او از همه علائم سرماخوردگی معمولی - یک دمای بالا، سردرد و غیره شکایت می کند
[ترجمه گوگل]او از همه علائم آنفولانزای معمول - درجه حرارت بالا، سردرد و غیره شکایت دارد

13. Do what I tell you to do without complaining.
[ترجمه ترگمان]کاری رو بکن که بهت میگم بدون شکایت کردن چیکار کنی
[ترجمه گوگل]انجام آنچه من به شما می گویم بدون شک

14. We are sick of your complaining.
[ترجمه ترگمان]ما از شکایت شما خسته شده ایم
[ترجمه گوگل]ما از شکایت شما ناراحت هستیم

15. People were jostling, arguing and complaining.
[ترجمه ترگمان]مردم تنه می زدند، بحث می کردند و شکایت می کردند
[ترجمه گوگل]مردم در حال گفتن و شکایت بودند

16. For once, dad is not complaining.
[ترجمه ترگمان]برای اولین بار پدر شکایت نمیکنه
[ترجمه گوگل]برای یک بار، پدر با شکایت نیست

پیشنهاد کاربران

نارضایتی

شاکی، ناراضی

شاکی، ناراضی ( صفت )

شکایت داشتن٬ناراضی بودن ( فعل )

غر زدن

مخالفت کردن یا اعتراض کردن


کلمات دیگر: