کلمه جو
صفحه اصلی

mystify


معنی : رمزی کردن، گیچ کردن
معانی دیگر : سردرگم کردن، مبهوت کردن، گیج کردن، کلک زدن، حقه سوار کردن

انگلیسی به فارسی

گیچ کردن، رمزی کردن


عرفان، رمزی کردن، گیچ کردن


انگلیسی به انگلیسی

• cause to be mysterious, make obscure; perplex, puzzle, cause a person to be unable to understand
something that mystifies you is impossible to explain or understand.

مترادف و متضاد

رمزی کردن (فعل)
code, mystify, encode, codify

گیچ کردن (فعل)
puzzle, mystify

bewilder, confuse


Synonyms: baffle, bamboozle, beat, befog, buffalo, confound, deceive, elude, escape, floor, fog in, hoodwink, lick, lie, perplex, puzzle, stump, throw, trick


Antonyms: clear up, enlighten, explain, explicate


جملات نمونه

1. He mystified us all by pouring his drink out of the window.
[ترجمه ترگمان]با ریختن نوشیدنی از پنجره، همه ما را گیج کرد
[ترجمه گوگل]او همه ما را با ریختن نوشیدنی خود از پنجره پنهان کرد

2. He was trying to mystify his opponent.
[ترجمه ترگمان]او سعی می کرد opponent را گمراه کند
[ترجمه گوگل]او در تلاش بود تا حریف خود را عصبانی کند

3. The audience must have been totally mystified by the plot.
[ترجمه ترگمان]حضار باید به طور کامل از این طرح گیج شده باشند
[ترجمه گوگل]تماشاچیان باید به طور کامل از این طرح پرهیز کنند

4. I was mystified by her decision.
[ترجمه ترگمان]من به خاطر تصمیم او گیج شده بودم
[ترجمه گوگل]من تصمیم گرفتم از او متنفرم

5. Her disappearance has mystified her friends and neighbors.
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن او، دوستان و همسایگان او را مات و مبهوت کرده است
[ترجمه گوگل]ناپدید شدنش دوستان و همسایگانش را عاشق کرده است

6. The magician's tricks mystified the audience.
[ترجمه ترگمان]حقه جادوگر باعث گیج شدن حضار شد
[ترجمه گوگل]ترفندهای شعبده باز مخاطبان را از بین می برد

7. I'm mystified; I just can't see how he did it.
[ترجمه ترگمان]من گیج شده ام، فقط نمی فهمم چطور این کار را کرده
[ترجمه گوگل]من عجیب هستم؛ من فقط نمیتوانم ببینم که چگونه این کار را کرد

8. After ten years her mystifying disappearance was still unexplained.
[ترجمه ترگمان]بعد از ده سال ناپدید شدن او هنوز غیرقابل توضیح بود
[ترجمه گوگل]پس از ده سال ناپدید شدن عرفانی او هنوز ناشناخته بود

9. She was genuinely mystified by her success.
[ترجمه ترگمان]او واقعا از موفقیت خود گیج شده بود
[ترجمه گوگل]او موفقیتش را کاملا از دست داد

10. There was something strange in her attitude which mystified me.
[ترجمه ترگمان]در رفتارش حالت عجیبی داشت که من را گیج می کرد
[ترجمه گوگل]در نگرش او عجیب و غریب بود که من را عصبانی کرد

11. Most Americans seem totally mystified by cricket.
[ترجمه ترگمان]اکثر آمریکایی ها به طور کامل به خاطر کریکت گیج و گیج به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]اکثر آمریکایی ها به نظر کریکت عجیب و غریب هستند

12. I'm mystified ; I just cannot see how he did it.
[ترجمه ترگمان]من گیج شده ام، اما نمی فهمم که چطور این کار را کرده
[ترجمه گوگل]من عجیب هستم؛ من فقط نمیتوانم ببینم که چگونه این کار را کرد

13. I'm completely mystified about what happened in the hotel the other day.
[ترجمه ترگمان]من به طور کامل در مورد آنچه که در روز گذشته در هتل اتفاق افتاده بود، گیج شدم
[ترجمه گوگل]من کاملا از آنچه در روزهای دیگر در هتل اتفاق افتاده بود کاملا عصبانی هستم

14. Snake charming is always fascinating and at times mystifying.
[ترجمه ترگمان]همیشه مسحور کننده است، همیشه حیرت می کند
[ترجمه گوگل]جذابیت عجیب و غریب همواره جذاب و گاه گمراه کننده است

I was mystified by what he said.

حرف‌های او مرا مبهوت کرد.


پیشنهاد کاربران

گیج شدن کسی به دلیل انجام شدن کاری عجیب یا غیر ممکن.

مسحور کردن


کلمات دیگر: