کلمه جو
صفحه اصلی

intermittently


بطور متناوب، بنوبت

انگلیسی به فارسی

متناوب


انگلیسی به انگلیسی

• sporadically, fitfully

جملات نمونه

1. We've discussed this problem intermittently, but so far we've failed to come up with a solution.
[ترجمه ترگمان]به طور متناوب درباره این مشکل بحث کردیم، اما تا کنون نتوانسته ایم به یک راه حل برسیم
[ترجمه گوگل]ما این مسئله را به طور متناوب مورد بحث قرار داده ایم، اما تا کنون ما نتوانسته ایم راه حلی ارائه دهیم

2. The talks went on intermittently for three years.
[ترجمه ترگمان]این گفتگوها به طور متناوب به مدت سه سال ادامه یافت
[ترجمه گوگل]مذاکرات به طور متناوب به مدت سه سال ادامه داشت

3. The malaria victim fevers intermittently.
[ترجمه ترگمان]تب قربانی مالاریا به طور متناوب
[ترجمه گوگل]قربانی مالاریا به صورت متناوب از بین می رود

4. The episodes occurred intermittently for up to five hours, and were accompanied by frequent stretching and yawning.
[ترجمه ترگمان]اپیزودهای به طور متناوب به مدت ۵ ساعت روی داد و با خمیازه کشیدن مکرر و خمیازه کشیدن همراه بود
[ترجمه گوگل]این قسمت ها به طور متناوب تا 5 ساعت اتفاق می افتد و با کشش و خارش مکرر همراه می شود

5. My breath is short, and my heartbeat thunders intermittently in the ear against the pillow.
[ترجمه ترگمان]نفسم کم است، و ضربان قلبم به طور متناوب در گوش روی بالش اصابت می کند
[ترجمه گوگل]نفس من کوتاه است، و ضربان قلب من به طور متناوب در گوش در برابر بالش

6. A possible suitor wearing a Walkman sang along intermittently much louder than he realized.
[ترجمه ترگمان]یک خواستگار احتمالی که واکمن به تن داشت، به طور متناوب بسیار بلندتر از آن چیزی بود که او دریافت کرده بود
[ترجمه گوگل]یک جادوگر احتمالی با یک واکمن همراه با صدایی بلندتر از آنچه متوجه شد، آواز خواند

7. After three doses, she slept deeply, waking intermittently during the night only to urinate.
[ترجمه ترگمان]پس از سه بار، او عمیقا به خواب رفت و در طول شب فقط برای ادرار کردن خواب از خواب بیدار شد
[ترجمه گوگل]بعد از سه دوز، عمیق خوابید، بیدار شد و بیدار شد و فقط برای ادرار کردن شبانه بود

8. Intermittently throughout his long career, Wagner attempted to formulate his aspirations in prose.
[ترجمه ترگمان]واگنر در طول مدت طولانی کار خود کوشید تا آرمان های خود را به نثر درآورد
[ترجمه گوگل]واگنر به طور متناوب در طی طول عمر طولانی خود تلاش کرد تا آرمانهای خود را در پروسه تنظیم کند

9. The drizzle which has been intermittently falling all morning has momentarily stopped.
[ترجمه ترگمان]نم نم باران که تمام روز را خراب کرده بود لحظه ای توقف کرد
[ترجمه گوگل]خورشید که صبح زود قطع می شود، لحظه ای متوقف شده است

10. Protests continued intermittently throughout November.
[ترجمه ترگمان]اعتراضات به طور متناوب در سراسر ماه نوامبر ادامه یافت
[ترجمه گوگل]تظاهرات در طول ماه نوامبر به طور متناوب ادامه یافت

11. A dark stain was discernible running intermittently from the door to the bottom of the stairs.
[ترجمه ترگمان]از دری که به پایین پله ها منتهی می شد، لکه سیاهی دیده می شد
[ترجمه گوگل]یک لکه تیره، به طور متناوب از درها تا پایین پله ها قابل مشاهده بود

12. Girls now sat at the computer terminals, tapping intermittently with glum looks on their faces.
[ترجمه ترگمان]دخترها حالا در پایانه های کامپیوتری نشسته بودند و گاه گاه و بیگاه به صورتشان ضربه می زدند
[ترجمه گوگل]دختران اکنون در پایانه های رایانه ای نشسته اند، با مواجه شدن با متناوب با چهره به چهره هایشان نگاه می کنند

13. They are also fed intermittently with stunned insects.
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین به طور متناوب با حشرات حیرت زده تغذیه می شوند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین با حشرات خیره کننده متناوب تغذیه می شوند

14. As he steamed off southeast, he came intermittently under heavy fire from ships in Beatty's and Hood's squadrons.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که از جنوب شرقی خارج می شد، گاه به گاه زیر آتش سنگین کشتی ها در squadrons Beatty و Hood فرود می آمد
[ترجمه گوگل]همانطور که او در جنوب شرقی بخار شد، او به طور متناوب تحت آتشباری سنگین از کشتی ها در اسکادران های بیتی و هود آمد

15. The resin moves intermittently down and out of the bed.
[ترجمه ترگمان]صمغ به طور متناوب پایین و پایین می رود
[ترجمه گوگل]رزین به طور متناوب به پایین و خارج از بستر حرکت می کند

پیشنهاد کاربران

گاه به گاه

مثل دوش حمام متناوب و بی وقفه🚿🚿

متناوبا

به صورت نامنظم

متناوب و گاه به گاه ولی بی قاعده و نامنظم
آکسفورد : in a way that stops and starts often over a period of time; not regularly


کلمات دیگر: