کلمه جو
صفحه اصلی

exercised

انگلیسی به فارسی

تمرین کرد، تمرین کردن، تمرین دادن، عمل کردن، استعمال کردن، بکار انداختن


جملات نمونه

1. she was exercised in virtue
در نیکوکاری ید طولایی داشت.

2. i was greatly exercised about that decision
در مورد آن تصمیم خیلی نگران بودم.

3. the soldiers were exercised every day
هر روز به سربازان مشق نظامی می دادند.

پیشنهاد کاربران

ورزش روزانه - فعالیت بدنی

بهره بردن، استفاده کردن

اعمال شدن

اعمال شده

در دست بودن

اعمال کردن - استفاده کردن


کلمات دیگر: