کلمه جو
صفحه اصلی

preempted

انگلیسی به فارسی

پیشاپیش، باحق شفعه خریدن، به انحصار دراوردن، حق تقدم پیدا کردن، قبضه کردن


انگلیسی به انگلیسی

• acquired through precedence, obtained by a preemptive right

جملات نمونه

1. they preempted us and bought the land
آنها بر ما پیشدستی کردند و زمین ها را خریدند.

پیشنهاد کاربران

of a broadcasy interrupt or replace - a scheduled programme

زمان پخش یه برنامه رو عوض کردن
یا برنامه ای با برنامه ای دیگه عوض کردن
قطع کردن یک برنامه ی تلویزیون با یه برنامه ی دیگر



کلمات دیگر: