کلمه جو
صفحه اصلی

smashed


(خودمانی) مست

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) مست


شکست خورده، ورشکست شدن، درهم شکستن، خرد کردن، شکست دادن، بشدت زدن، درهم کوبیدن، پرس کردن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: (slang) drunk.
مشابه: tight

• shattered, broken to pieces; crushed; demolished; defeated utterly; drunk (slang)
someone who is smashed is extremely drunk or under the influence of a powerful drug; an informal word.

جملات نمونه

1. he smashed a fist in akbar's face
مشت خود را محکم بر صورت اکبر فرود آورد.

2. he smashed into a tree
محکم خورد به یک درخت.

3. german tanks smashed their way into the city
تانک های آلمانی (موانع) مسیر خود را درهم کوبیدند و وارد شهر شدند.

4. his company smashed up during the slump
در دوران کسادی شرکت او دچار ورشکستگی شد.

5. the agents smashed the door in and entered
ماموران درب را درهم کوبیدند و وارد شدند.

6. the bomb smashed all the building's windows
بمب همه ی شیشه های ساختمان را خرد کرد.

7. windows were smashed and the police beaten by the angry mobs
انبوهی از مردم خشمگین پنجره ها را شکستند و پلیس را کتک زدند.

8. germany's mighty army smashed through poland
ارتش نیرومند آلمان لهستان را درهم کوبید.

9. our dreams of peace were smashed for ever
خواب و خیال های ما در مورد صلح برای همیشه تباه شد.

10. we encountered the enemy and smashed them up!
به دشمن برخوردیم و آنان را تار و مار کردیم !

11. He smashed the radio to pieces.
[ترجمه ترگمان]رادیو را تکه تکه کرد
[ترجمه گوگل]او رادیو را به قطعه کشاند

12. The firemen smashed in the doors.
[ترجمه ترگمان]آتش نشان توی درها خرد شدن
[ترجمه گوگل]آتش نشانان در درون شکست

13. The glass bowl smashed into a thousand pieces.
[ترجمه ترگمان]کاسه شیشه ای به هزار تکه خورد
[ترجمه گوگل]کاسه شیشه ای به هزار قطعه تقسیم شده است

14. All the crockery had been smashed to bits.
[ترجمه ترگمان]تمام ظروف سفالی شکسته و خرد شده بودند
[ترجمه گوگل]تمام ظروف به بیت ها خرد شده بود

15. The plate smashed into little pieces on the stone floor.
[ترجمه ترگمان]بشقاب به تکه های کوچک روی زمین سنگی خرد شده بود
[ترجمه گوگل]این صفحه به قطعه های کوچک روی زمین سنگی فرو ریخت

16. He smashed a window to get in and nicked a load of silver cups.
[ترجمه ترگمان]او یک پنجره را خرد کرد تا به داخل بیاید و یک عالمه فنجان نقره ای را سوراخ کند
[ترجمه گوگل]وی یک پنجره را برای ورود و بارگیری از لیوان نقره شکست داد

پیشنهاد کاربران

مست؛لول

له شده

غر شده

او صورت نوری تاجر را خورد کرد
he smashed Noori tajer's face

برخورد شدید

خورد کردن the thief smashed the window

ورشکست شده
نابود شده

مست، کسی که تو حال خودش نیست


کلمات دیگر: