کلمه جو
صفحه اصلی

involved in

انگلیسی به انگلیسی

• mixed up in, entangled with, included in

پیشنهاد کاربران

ترکیب کردن یا شدن، با هم متحد شدن، به هم پیوستن ، مخلوط کردن

درگیر یک مساله ای شدن

شرکت کردن در. . .

دچار بودن به چیزی، درگیر بودن، وصل بودن

دخیل در، مشمول، گرفتار در، مشغول به، مرتبط با، مربوط به، در ارتباط با، در رابطه با، وابسته به، نقش داشتن در

مشارکت داشتن در
Involved in making the movies

شاغل در

We are involved in starving people s live
ما دست اندرکار نجات زندگی مردیمیم


کلمات دیگر: