کلمه جو
صفحه اصلی

hovering


معنی : معلق، معلق در هوا
معانی دیگر : علوم نظامى : پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت

انگلیسی به فارسی

شناور، معلق در هوا، معلق


مترادف و متضاد

معلق (صفت)
indeterminate, uncertain, vague, indefinite, unclear, indistinct, hanging, suspended, hovering, overhung, inexplicit, suspended from service

معلق در هوا (صفت)
hovering

جملات نمونه

1. an eagle was hovering over the rabbits
عقابی برفراز خرگوش ها چرخ می زد.

2. the shark was hovering around us
کوسه در اطراف ما پرسه می زد.

پیشنهاد کاربران

پروازِ ایستا/درجا

ایستا پروازی ، درجا پروازی

هوا ایستایی ، هواشناوری ، شناور در هوا

در جا بال زدن

بال بال زدن

پرسه زدن

hovering ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: ایستایی 1
تعریف: ثابت و بی‏حرکت ماندن بالگَرد در هوا


کلمات دیگر: