کلمه جو
صفحه اصلی

loquacity


معنی : پر حرفی
معانی دیگر : پرچانگی، وراجی، پرسخنی، روده درازی

انگلیسی به فارسی

پرحرفی


loquacity، پر حرفی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: loquacities
• : تعریف: the quality or an instance of talking a great deal or excessively; talkativeness.
متضاد: silence

- He'd hoped to get some work done during the flight and didn't appreciate the loquacity of the passenger seated next to him.
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که در حین پرواز مقداری کار انجام دهد و از the که در کنارش نشسته بود قدردانی کند
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که در حین پرواز کاری انجام دهد و از مسافرانی که کنار او نشسته بودند قدردانی نکنند

• talkativeness, garrulousness; wordiness

مترادف و متضاد

پر حرفی (اسم)
badinage, chattiness, garrulity, loquacity

جملات نمونه

1. His wife did not help, with her loquacity and her relatives' involvement in major financial scandals.
[ترجمه ترگمان]همسرش با پرگویی و دخالت بستگان خود در رسوایی های مالی بزرگ کمکی به او نکرد
[ترجمه گوگل]همسرش با نزاع و مشارکت بستگانش در رسوایی مالی عمده کمک نمی کرد

2. The nervous loquacity and opinionation of the Zenith Athletic Club dropped from them.
[ترجمه ترگمان]پرگویی عصبی و opinionation باشگاه ورزشی زنیط از آن ها دور شد
[ترجمه گوگل]نواختن عصبی و توجه به باشگاه ورزشی زنیت کاهش یافته است

3. I was victimized the whole evening by his loquacity.
[ترجمه ترگمان]من تمام شب را با loquacity او قربانی بودم
[ترجمه گوگل]من تمام شب را با حواس پرتی او قربانی کردم

4. Loquacity is a disorder which renders the sufferer unable to curb his tongue when you wish to talk.
[ترجمه ترگمان]loquacity هرج و مرج است که موجب می شود که هر وقت بخواهی حرف بزنی زبان خود را مهار کند
[ترجمه گوگل]Loquacity یک اختلال است که بیمار را قادر می سازد که زبان خود را محدود کند زمانی که می خواهید صحبت کنید

5. You must avoid loquacity and the man-eating person, they only annoyed.
[ترجمه ترگمان]تو باید از loquacity و مرد تغذیه دوری کنی، آن ها فقط ناراحت می شوند
[ترجمه گوگل]شما باید از لاک زدن و مرد نوشیدن اجتناب کنید، آنها فقط ناراحت هستند

6. Too the loquacity, speaks insincerely .
[ترجمه ترگمان]حرف زدن در این مورد بیش از حد مردانه است
[ترجمه گوگل]بیش از حد، سخنان بی حرمتی

7. In the acute excitement stages, when delusions of grandeur, loquacity and hyperactivity prevail, the patients require physical restraint.
[ترجمه ترگمان]در مراحل هیجان حاد، زمانی که اوهام، پر کردن شکوه، پرگویی و بیش فعالی معمولا نیاز به خویشتن داری فیزیکی دارند
[ترجمه گوگل]در مراحل هیجان حاد، زمانی که توهم بزرگگی، بی حسی و بیش فعالی غالب می شود، بیماران نیاز به محدودیت فیزیکی دارند

8. He repeated Cosette's name for whole nights in the melancholy loquacity of fever, and with the sombre obstinacy of agony.
[ترجمه ترگمان]برای تمام شب ها نام کوزت را با the پر از تب تکرار می کرد، و با لجاجت تیره ای که در حال احتضار بود
[ترجمه گوگل]او نام کوزت را برای کل شب ها در لکه های خفیف تب تبریک می کند و با انسداد ناگوار آزار و اذیت می شود

9. And now tell me at once what price you put on him, for I am wearied with your loquacity.
[ترجمه ترگمان]حالا به من بگو چه قیمتی رویش می گذاری، چون من از پرحرفی شما خسته شدم
[ترجمه گوگل]و اکنون بلافاصله به من بگویید که چه قیمت ای را برای او گذاشتی، زیرا من با سر و صدا شما خسته شده ام


کلمات دیگر: