کلمه جو
صفحه اصلی

mismanage


معنی : بد اداره کردن، بد گرداندن، بد درست کردن
معانی دیگر : بد اداره یا مدیریت یا سرپرستی کردن

انگلیسی به فارسی

بد اداره کردن، بدگرداندن، بد درست کردن


انگلیسی به انگلیسی

• manage improperly, manage poorly
to mismanage something means to manage it badly.

مترادف و متضاد

بد اداره کردن (فعل)
mishandle, maladminister, mismanage, misgovern

بد گرداندن (فعل)
mismanage

بد درست کردن (فعل)
mismanage

mess up


Synonyms: abuse, be incompetent, be inefficient, blow, blunder, botch, bungle, confound, err, flub, foul up, fumble, goof, goof up, gum up, harm, make a hash of, make a mess of, maladminister, misapply, misconduct, misdirect, misemploy, misgovern, mistreat, misuse, muff, overlook, pervert, prostitute, put foot in, screw up, shoot oneself in foot


Antonyms: handle, manage


جملات نمونه

1. 75% of voters think the President has mismanaged the economy.
[ترجمه ترگمان]۷۵ درصد از رای دهندگان فکر می کنند که رئیس جمهور مدیریت اقتصاد را مدیریت کرده است
[ترجمه گوگل]75 درصد از رای دهندگان بر این باورند که رییس جمهور اقتصاد را نادیده گرفته است

2. The company had been mismanaged for years.
[ترجمه ترگمان]این شرکت سال ها در اداره من از دست رفته بود
[ترجمه گوگل]این شرکت سالها مدیریت نادرستی داشته است

3. The restaurant was hopelessly mismanaged by a former rock musician with no business experience.
[ترجمه ترگمان]این رستوران به طرز ناامید کننده ای توسط یک نوازنده راک سابق اداره می شد و تجربه ای کسب و کاری نداشت
[ترجمه گوگل]رستوران بدون ناسازگاری توسط یک موسیقیدان سابق راک بدون تجربه تجاری بود

4. The nation's finances had been badly mismanaged.
[ترجمه ترگمان]اداره امور مالی کشور به نحو بدی اداره می شد
[ترجمه گوگل]امور مالی کشور به شدت مدیریت نشده بود

5. She passionately believed that the company was being mismanaged and was prepared to go to the stake for her views.
[ترجمه ترگمان]او با شور فراوان بر این باور بود که این شرکت در اداره مدیریت است و آماده است تا به سهم خود به شرط بندی بپردازد
[ترجمه گوگل]او مشتاقانه معتقد بود که این شرکت به درستی مدیریت نشده است و آماده است برای دیدگاه هایش در مورد سهام شرکت کند

6. This investigation has been mismanaged right from the start - I've never seen such a foul-up.
[ترجمه ترگمان]این تحقیقات از اول از بین رفته - من هیچ وقت چنین خطایی ندیده بودم
[ترجمه گوگل]این تحقیقات از همان ابتدا به درستی انجام نشده است - من هرگز چنین زحمتی را دیده ام

7. The prison service has been badly mismanaged in recent years.
[ترجمه ترگمان]اداره زندان در سال های اخیر به شدت اداره شده است
[ترجمه گوگل]خدمات در زندان در سال های اخیر به شدت نادیده گرفته شده است

8. If they mismanage a crisis, the damage can be considerable.
[ترجمه ترگمان]اگر یک بحران را حل کنند، آسیب می تواند قابل توجه باشد
[ترجمه گوگل]اگر آنها بحران را نادیده بگیرند، آسیب می تواند قابل توجه باشد

9. The department is understaffed and mismanaged.
[ترجمه ترگمان]اداره پلیس داره از بین میره
[ترجمه گوگل]این کمپانی کم کار و ناسازگار است

10. Other audit findings showed: Texas Southern University has mismanaged its $ 41 million federal student financial aid program.
[ترجمه ترگمان]نتایج حسابرسی دیگر حاکی از آن است که دانشگاه جنوب تگزاس به مدیریت ۴۱ میلیون دلاری برنامه کمک مالی دانشجویی فدرال دست یافته است
[ترجمه گوگل]یافته های دیگر حسابرسی نشان می دهد: دانشگاه تگزاس جنوبی با برنامه 41 میلیون دلاری کمک مالی دانشجویان فدرال ناکام مانده است

11. Many people accused the government of mismanaging the environment and indirectly causing the flooding.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم دولت را به تخریب محیط زیست و به طور غیر مستقیم باعث جاری شدن سیل متهم کرده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم دولت را متهم به سوء استفاده از محیط زیست کردند و به طور غیر مستقیم باعث سیل شد

12. The whole project was seriously mismanaged from the beginning.
[ترجمه ترگمان]مدیریت کل پروژه از ابتدا به طور جدی مدیریت شد
[ترجمه گوگل]کل پروژه از ابتدا به طور جدی مدیریت نشده بود

13. Bookie wire rooms were visible from the streets. Political hacks were mismanaging city agencies.
[ترجمه ترگمان]اتاق های سیمی Bookie از خیابان ها دیده می شدند هک های سیاسی آژانس های شهر بودند
[ترجمه گوگل]اتاق های باریکی از خیابان ها قابل مشاهده بود هک های سیاسی بدرستی اداره های شهرستان را نادیده گرفتند

14. To deal with clumsily or inefficiently; mismanage.
[ترجمه ترگمان]تا با clumsily یا بی کفایتی معامله کند؛ mismanage
[ترجمه گوگل]برای مقابله با چالش یا ناکارآمد؛ سوء مدیریت


کلمات دیگر: