کلمه جو
صفحه اصلی

horseman


معنی : اسب سوار، سوار، سوار کار
معانی دیگر : سواره نظام

انگلیسی به فارسی

سوار کار (مرد)، اسب سوار (مرد)


اسب سوار، سوار، سوار کار


انگلیسی به انگلیسی

• one who rides a horse
a horseman is a man who is riding a horse, or a man who rides horses well.

اسم ( noun )
حالات: horsemen
(1) تعریف: a man who rides on a horse.

(2) تعریف: a man who is skilled in riding or managing horses.

(3) تعریف: a man who owns, raises, or trains horses.

مترادف و متضاد

اسب سوار (اسم)
cavalier, horseman, equestrian

سوار (اسم)
cavalier, horseman

سوار کار (اسم)
horseman, jockey

rider


Synonyms: equestrian, equerry, roughrider, cavalryman, horse guard, dragoon, gaucho, pricker, buckaroo, postilion, broncobuster, cowboy, jockey, horse trainer


جملات نمونه

1. a lone horseman
یکه سوار،تکاور

2. The horseman came up to Robin Hood, brandishing his sword.
[ترجمه ترگمان]مرد اسب سوار به سمت رابین هود آمد و شمشیرش را در هوا تکان داد
[ترجمه گوگل]اسب سواری به رابین هود آمد و شمشیرش را برداشت

3. I was dressed as a horseman at the ball.
[ترجمه ترگمان]لباس سواری به تن داشتم
[ترجمه گوگل]من به عنوان یک اسب سوار در توپ لباس پوشیدم

4. He told us the legend of the ghostly horseman.
[ترجمه ترگمان]افسانه سواری روح مانند را به ما گفت
[ترجمه گوگل]او به ما افسانه اسب سواری ارواح گفت

5. He was the first to spy the horseman in the distance.
[ترجمه ترگمان]او اولین کسی بود که از دور سواری را تماشا می کرد
[ترجمه گوگل]او اولین کسی بود که اسب سواری را در فاصله ای جاسازی کرد

6. As with many ghosts this headless horseman is only permitted to travel between midnight and dawn.
[ترجمه ترگمان]اما در مورد بسیاری از ارواح، این مرد بی سر تنها اجازه سفر بین نیمه شب و سپیده دم را دارد
[ترجمه گوگل]همانطور که با بسیاری از ارواح، این سوار بر بیگانه تنها مجاز است بین نیمه شب و صبحانه سفر کند

7. The horseman was watching me, he switched off the radio and nudged his horse closer.
[ترجمه ترگمان]مرد سواره به من نگاه می کرد، رادیو را خاموش کرد و به اسبش نزدیک تر شد
[ترجمه گوگل]اسب سوار به من نگاه کرد، رادیو را خاموش کرد و اسبش را نزدیک تر کرد

8. Gerald was a fine horseman.
[ترجمه ترگمان]جرالد سوارکار ماهری بود
[ترجمه گوگل]جرالد سوار خوب بود

9. While out ploughing a horseman had noticed a stoat some distance away stalking a rabbit.
[ترجمه ترگمان]در مدتی که داشت سواری را شخم می زد، یک خرگوش را دور از یک خرگوش دیده بود
[ترجمه گوگل]در حالی که در حال شخم زدن یک اسبق بود، یک خرگوش را دیدم که کمی فاصله گرفته بود و خرگوش را پشت سر گذاشت

10. It was easy then, as the horseman saw, for the stoat to make its kill.
[ترجمه ترگمان]در آن هنگام، همان طور که مرد سوار دید، به خاطر قاقم حیوان را به کشتن داد
[ترجمه گوگل]سپس، همانطور که اسب سواری دیدم، آسان بود، برای خستگی کشتن آن

11. The horseman threw a couple of sacks over the backs of his horses and sat under the hedge to eat his elevenses.
[ترجمه ترگمان]مرد سوار چند کیسه روی پشت اسب ها انداخت و زیر پرچین نشست تا elevenses را بخورد
[ترجمه گوگل]اسب سوار چندین کیسه بر پشت اسب هایش گذاشت و زیر پای خود را برای خوردن یتیمانش نشست

12. The first horseman rode at a gallop.
[ترجمه ترگمان]سواری اول به چهار نعل می تاخت
[ترجمه گوگل]اولین اسب سوار در یک قایقرانی سوار شد

13. He was also a good swimmer diver and horseman, as well as a fencer.
[ترجمه ترگمان]او هم شناگر ماهری بود و هم سوارکار ماهری بود
[ترجمه گوگل]او همچنین یک غواص شناگر و اسب سواری خوب و همچنین یک عروسک بود

14. He was a great horseman and he fed his horses human flesh to make them fierce in battle.
[ترجمه ترگمان]او سواری بزرگی بود و از گوشت و گوشت انسانی خود تغذیه کرده بود تا در جنگ وحشیانه آن ها را خشمگین ساخته باشد
[ترجمه گوگل]او یک اسب سواری عالی بود و اسب خود را از گوشت انسان تغذیه کرد تا آنها را در جنگ نبرد کند

15. The older and more knowledgeable horseman knew exactly what had happened and took immediate steps to neutralize this smell.
[ترجمه ترگمان]مرد مسن تر و بیشتر می دانست که دقیقا چه اتفاقی افتاده و مراحل فوری را برای خنثی کردن این بو انجام داده است
[ترجمه گوگل]اسب سواری بزرگتر و آگاه تر می دانست دقیقا چه اتفاقی افتاده و اقدامات فوری برای خنثی کردن بوی آن انجام داده است


کلمات دیگر: