کلمه جو
صفحه اصلی

forebode


معنی : تفال بد زدن، قبلا بدل کسی اثر کردن
معانی دیگر : پیشگویی کردن، از پیش (درباره ی چیزی) خبر دادن، پیش نمایی کردن (به ویژه درباره ی چیزهای بد)، بدیمن بودن، بدشگون بودن، حاکی بودن

انگلیسی به فارسی

( forbode =) پیش گویی کردن، تفال بد زدن، قبلا بدلکسی اثر کردن


پیشاپیش، تفال بد زدن، قبلا بدل کسی اثر کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: forbodes, foreboding, foreboded
(1) تعریف: to foretell the likelihood of or be an omen of.
مشابه: omen, portend

- The judge's stern look foreboded a harsh sentence.
[ترجمه ترگمان] نگاه خشن و عبوس قاضی حکم خشنی داشت
[ترجمه گوگل] نگاه قورباغه قاضی حکم سختی را برانگیخته است

(2) تعریف: to have a presentiment or premonition of (impending misfortune).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to augur or prophesy.

(2) تعریف: to have a presentiment or premonition.

• predict, foretell; sense future misfortune or doom; prophesy

مترادف و متضاد

تفال بد زدن (فعل)
forebode

قبلا بدل کسی اثر کردن (فعل)
forebode

predict, warn


Synonyms: augur, betoken, bode, divine, forecast, foresee, foreshadow, foretell, foretoken, forewarn, indicate, omen, portend, premonish, presage, prognosticate, promise


جملات نمونه

1. clouds that forebode a storm
ابرهایی که از توفان آگاهی می دادند

2. they thought that eclipses of the sun forebode evil
آنها فکر می کردند که خسوف بدشگون است.

3. She had a foreboding of danger.
[ترجمه ترگمان]او از خطر آگاه بود
[ترجمه گوگل]او پیشگویی خطر را داشت

4. I felt a gloomy foreboding that something was going to go wrong.
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که چیزی اشتباه پیش خواهد آمد
[ترجمه گوگل]احساس غم انگیزی می کردم که چیزی به اشتباه بر می گردد

5. There's a sense of foreboding in the capital, as if fighting might at any minute break out.
[ترجمه ترگمان]احساس نگرانی در پایتخت وجود دارد، انگار که در هر لحظه ممکن است مبارزه کند
[ترجمه گوگل]احساس سرخوردگی در پایتخت وجود دارد، به طوری که در هر دقیقه ممکن است مبارزه کند

6. The dark clouds forebode a rainstorm.
[ترجمه عاطفه] ابرهای سیاه نشان می دهند باران شدیدی در راه است
[ترجمه ترگمان]ابر سیاه، باران شدیدی می بارد
[ترجمه گوگل]ابرهای تاریک پیشانی باران است

7. The sky was dull, with a foreboding of rain.
[ترجمه ترگمان]آسمان تاریک بود و باران شدیدی می بارید
[ترجمه گوگل]آسمان غم انگیز بود، با بارندگی پیش پا افتاده

8. I foreboded that I might fail.
[ترجمه ترگمان] فکر کردم ممکنه شکست بخورم
[ترجمه گوگل]من پیشگویی کرده ام که ممکن است شکست بخورم

9. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

10. She foreboded her failure in the exam.
[ترجمه ترگمان] اون توی امتحان شکست خورد
[ترجمه گوگل]او در آزمون خود شکست خورد

11. She had a sense of foreboding that the news would be bad.
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که اخبار بد خواهد بود
[ترجمه گوگل]او احساس بدبختی می کرد که اخبار بد است

12. Black clouds forebode a storm.
[ترجمه ترگمان]ابره ای سیاه در طوفان فرو می روند
[ترجمه گوگل]ابرهای سیاه یک طوفان است

13. His triumph was overshadowed by an uneasy sense of foreboding.
[ترجمه ترگمان]احساس پیروزی او با احساس نگرانی و نگرانی بر چهره اش سایه افکنده بود
[ترجمه گوگل]پیروزی او به وسیله یک احساس ناخوشایند پیشگویی پوشیده شده بود

14. She had a sinister foreboding that the plane would crash.
[ترجمه ترگمان]او پیش بینی می کرد که هواپیما سقوط می کند
[ترجمه گوگل]او پیشگویی شومایی داشت که هواپیما سقوط کرد

15. She waited for news with a grim sense of foreboding .
[ترجمه ترگمان]او منتظر شنیدن اخبار بود و با ترس و دلهره منتظر اخبار بود
[ترجمه گوگل]او منتظر اخبار با یک احساس بدبینانه از بدبختی بود

They thought that eclipses of the sun forebode evil.

آن‌ها فکر می‌کردند که خسوف بدشگون است.


Clouds that forebode a storm.

ابرهایی که از توفان آگاهی می‌دادند.



کلمات دیگر: