کلمه جو
صفحه اصلی

foretaste


معنی : پیش چشی، ازمایش قبلی، پیش بینی کردن
معانی دیگر : (مزه ی اولیه ی هرچیز) پیش چش، پیش مزه، نمونه، پیش درآمد، مقدمه، مشتی از خروار

انگلیسی به فارسی

پیش چشی، ازمایش قبلی، پیش بینی کردن


پیشگویی، پیش چشی، ازمایش قبلی، پیش بینی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a partial, advance experience or realization of something that will come or happen in the future.

- The skirmish gave the raw soldiers a foretaste of serious fighting.
[ترجمه ترگمان] skirmish به سربازان raw نوعی جنگ جدی را می داد
[ترجمه گوگل] انفجار به سربازان خام پیش از جنگ جدی تبدیل شد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foretastes, foretasting, foretasted
• : تعریف: to have some advance knowledge or awareness of; anticipate.

• partial experience of something which is to come
taste beforehand, partially experience something which is to come
you say that an event is a foretaste of a future situation when it suggests to you what that future situation will be like.

مترادف و متضاد

پیش چشی (اسم)
foretaste, preview, prelibation

ازمایش قبلی (اسم)
foretaste

پیش بینی کردن (فعل)
foreshow, previse, antedate, foretaste, dope, anticipate, prognosticate, augur, foresee, forecast

جملات نمونه

1. that encounter was a foretaste of the bitter conflicts that lay ahead
آن برخورد مقدمه ی کشمکش های تلخ آینده بود.

2. this snow is a foretaste of our cold winters
این برف مقدمه ی زمستان سرد ما است.

3. The air held a foretaste of a storm.
[ترجمه ترگمان]هوای طوفانی هوای طوفانی را پیش گرفته بود
[ترجمه گوگل]هوا پیشگویی از یک طوفان را برگزار کرد

4. It was a foretaste of things to come.
[ترجمه ترگمان]پیش از آن بود که همه چیز روشن شود
[ترجمه گوگل]این پیشگویی از چیزهایی بود که پیش آمد

5. But it will give affluent viewers a foretaste of life with cable television.
[ترجمه ترگمان]اما این امر به بینندگان مرفه یک مزه زندگی را با تلویزیون کابلی می دهد
[ترجمه گوگل]اما تماشاچیان ثروتمند پیشبینی زندگی را با تلویزیون کابلی به ارمغان خواهند آورد

6. The riots were in a sense a foretaste of the Gordon Riots of the summer of 1780.
[ترجمه ترگمان]این شورش ها حس Riots مربوط به شورش Gordon در تابستان سال ۱۷۸۰ را حس کردند
[ترجمه گوگل]شورش ها به نوعی پیشگویی از طغیان گوردون تابستان 1780 بود

7. It was a foretaste of the wages-prices spiral and the increasingly futile chase after higher incomes.
[ترجمه ترگمان]این نوع پیش بینی قیمت های دستمزدها و شکار بی هوده و بی هوده پس از درآمد بالاتر بود
[ترجمه گوگل]پیش از این قیمت مارپیچ دستمزدها و قیمت ها و تعقیب فزاینده بیکار پس از درآمد بیشتر بود

8. The mainland campaign had been just a foretaste of what might be coming, he said.
[ترجمه ترگمان]گفت: ستاد اصلی در جریان حوادث بود که پیش بینی می کرد که چه اتفاقی ممکن است بیفتد
[ترجمه گوگل]او گفت که کمپاین سرزمین اصلی، پیش بینی آینده ای بوده است

9. Indeed, she is a foretaste of what we shall be getting in these other ships.
[ترجمه ترگمان]در واقع، او پیش بینی چیزهایی است که ما در این کشتی های دیگر خواهیم داشت
[ترجمه گوگل]در واقع، او پیشگویی از آنچه که ما در این کشتی دیگر دریافت می کنیم

10. The violence on the streets was only a foretaste of what was to come.
[ترجمه ترگمان]خشونت در خیابان ها فقط پیش بینی بود که چه چیز باید پیش بیاید
[ترجمه گوگل]خشونت در خیابان ها تنها پیشینه ای از آنچه در پیش گرفته بود بود

11. The air held a foretaste of rain.
[ترجمه ترگمان]هوا پیش از پیش مزه باران را در خود گرفته بود
[ترجمه گوگل]هوا پیش از باران باران بود

12. Summer styles are often a foretaste of autumn fashion.
[ترجمه ترگمان]سبک های تابستانی اغلب a از مد پاییز هستند
[ترجمه گوگل]سبک های تابستانی اغلب پیشگویی از مد پاییز است

13. Her caustic remark gave him a foretaste of her anger.
[ترجمه ترگمان]این جمله تلخ و caustic او را از خشم و خشم خود بروز می داد
[ترجمه گوگل]اظهار عجیب و غریب او پیشگویی خشم او را به او داد

14. Foretaste of Sichuan earthquake were overlooked.
[ترجمه ترگمان]foretaste از زلزله سیچوان نادیده گرفته شد
[ترجمه گوگل]پیش بینی زلزله سیچوان نادیده گرفته شد

That encounter was a foretaste of the bitter conflicts that lay ahead.

آن برخورد مقدمه‌ی کشمکش‌های تلخ آینده بود.


This snow is a foretaste of our cold winters.

این برف مقدمه‌ی زمستان سرد ما است.


پیشنهاد کاربران

مقیاسی کوچک از تجربه ای بزرگتر

give one a foretaste of sth


کلمات دیگر: