کلمه جو
صفحه اصلی

inhume


معنی : دفن کردن، بخاک سپردن، در خاک نهادن
معانی دیگر : (جسد) در خاک کردن، به خاک سپردن

انگلیسی به فارسی

در خاک نهادن، بخاک سپردن، دفن کردن


انهدام، در خاک نهادن، بخاک سپردن، دفن کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: inhumed, inhumes, inhuming
• : تعریف: to bury (a body) in the ground; inter.
مترادف: bury, inter
متضاد: exhume

- The body was inhumed in holy ground.
[ترجمه ترگمان] جسد در زمین مقدس inhumed شده بود
[ترجمه گوگل] بدن در سرزمین مقدس غضبناک بود

• bury the dead, place in a grave

مترادف و متضاد

دفن کردن (فعل)
grave, sepulcher, lay, bury, entomb, inhume

بخاک سپردن (فعل)
bury, inhume, inurn, plow under

در خاک نهادن (فعل)
inhume, inter


کلمات دیگر: