کلمه جو
صفحه اصلی

mincing


معنی : نازدار، پر ادا واطوار
معانی دیگر : (رفتار یا طرز حرف زدن) به طور مصنوعی ظریف، به طور وانمودین رعنا و خوش اطوار، پرناز و کرشمه، قری، قرتی، ویژه ی خرد کردن، ناز، قیمه شده

انگلیسی به فارسی

ناز، نازدار، پر ادا واطوار، قیمه شده


مالش دادن، نازدار، پر ادا واطوار


انگلیسی به انگلیسی

• act of grinding or fine chopping; preparation of mincemeat; hesitant or restrained speech; speech or behavior that is affected or unnaturally courteous; walking with dainty steps
a mincing walk consists of quick small steps and looks very affected or effeminate.

مترادف و متضاد

نازدار (صفت)
lackadaisical, mincing

پر ادا و اطوار (صفت)
mincing

affected, pretentious


Synonyms: artificial, dainty, delicate, effeminate, fastidious, finical, finicky, fussy, genteel, insincere, la-di-da, nice, particular, persnickety, precious, sissy, squeamish, stilted, too-too, unnatural


Antonyms: extroverted, unaffected, unpretentious


جملات نمونه

1. a mincing walk
راه رفتن همراه با ادا و اطوار

2. She was mincing about in her high-heeled shoes.
[ترجمه ترگمان]او با کفش های پاشنه بلند و پاشنه بلند او آشنا شده بود
[ترجمه گوگل]او کفش های پاشنه بلندش را در دست داشت

3. She found herself irritated by the interviewer's mincing way of asking questions.
[ترجمه ترگمان]او خود را از لحن mincing مصاحبه کننده تحریک کرده بود
[ترجمه گوگل]او خود را متاثر از روش مصاحبه کننده با سوالات پرسید

4. He has a mincing walk, fast with short steps.
[ترجمه ترگمان]با قدم های کوتاه و کوتاه، با قدم های کوتاه،
[ترجمه گوگل]او یک پیاده روی کوچک دارد، سریع با گام های کوتاه

5. She has a mincing gait.
[ترجمه P.A] او با ناز راه می رود
[ترجمه ترگمان]راه رفتنش را عوض می کند
[ترجمه گوگل]او راه رفتن دارد

6. She took short mincing steps.
[ترجمه ترگمان]قدم های کوتاه و کوتاهی برداشت
[ترجمه گوگل]او مراحل کوتاهی را گذراند

7. Problems arise particularly in hamburgers, for the mincing process carries bacteria from the surface deep inside the product.
[ترجمه ترگمان]مشکلات به طور خاص در همبرگر ایجاد می شوند چون فرآیند خرد کننده باکتری را از سطح عمیق داخل محصول باخود حمل می کند
[ترجمه گوگل]به ویژه در همبرگرها مشکلات بوجود می آیند، زیرا فرآیند شستشو باکتری ها را از سطح عمیق داخل محصول حمل می کند

8. No point in mincing words or hiding behind euphemisms.
[ترجمه ترگمان]هیچ فایده ای نداشت که این کلمات را ادا کند یا پنهان کند
[ترجمه گوگل]هیچ دلیلی در سرخ کردن کلمات یا پنهان شدن در پشت سرخوردگی وجود ندارد

9. Practice: Husk papaya first go seed, abluent hind mincing, pound takes juice to reserve.
[ترجمه ترگمان]عمل کنید: قبل از ورود به مرحله اول، در مرحله اول، مرحله اول باید به مرحله اجرا در آید
[ترجمه گوگل]تمرین: پوسته پوسته پوسته اولین بذر را بردارید، تخم مرغ سرخ مایل به قرمز، پوند طول می کشد آب برای رزرو

10. No point is in mincing words or hiding behind euphemisms.
[ترجمه ترگمان]هیچ فایده ای ندارد که کلمات را ادا کند یا پنهان کند
[ترجمه گوگل]هیچ نقطه ای در اصلاح کلمات و یا پنهان کردن در پشت euphemisms نیست

11. Then we grind all the meat in the mincing machine.
[ترجمه ترگمان]بعد ما همه گوشت را در ماشین mincing خرد می کنیم
[ترجمه گوگل]سپس ما تمام گوشت را در ماشین خرد کن میریزیم

12. There is no use in mincing matters.
[ترجمه ترگمان]در ناز و mincing هیچ فایده ای ندارد
[ترجمه گوگل]در مواد شویی استفاده نشده است

13. She came to the park with mincing, and light footsteps.
[ترجمه ترگمان]با قدم های کوچک و سبک پا به پارک آمد
[ترجمه گوگل]او با ذوب شدن، و قدم های نور به پارک آمد

14. This knife is good for mincing vegetables.
[ترجمه ترگمان]این چاقو برای خرد کردن سبزیجات خوب است
[ترجمه گوگل]این چاقو برای برداشتن سبزیجات مناسب است

15. Cucumber juice : cucumber mincing, squeeze juice giving an oar, apply is in facial ministry, with adsorption of gauze in a way, prevent to drip drip, the scour off after 10 minutes.
[ترجمه ترگمان]عصاره خیار: خیار ترش، آب فشاری که یک پارو را به دست می دهد، در وزارتخانه صورت اعمال می شود، با جذب گاز از یک راه، جلوگیری از چکه چکه، the بعد از ۱۰ دقیقه
[ترجمه گوگل]آب میوه: خیار خرد کردن، فشار دادن آب به جو دوسر، اعمال می شود در وزارتخانه صورت، با جذب گاز به عنوان یک راه، جلوگیری از قطره چکه، تخلیه پس از 10 دقیقه

a mincing walk

راه رفتن همراه با ادا و اطوار


a meat-mincing knife

کارد گوشت‌خردکنی


پیشنهاد کاربران

رفتار یا طرز حرف زدن به طور مصنوعی یا وانمود کردن

He has a mincing walk, fast with short steps


کلمات دیگر: