کلمه جو
صفحه اصلی

inharmonic


معنی : نا موزون، غیر متجانس، ناموزون، بی اهنگ
معانی دیگر : ناهمساز، ناهماهنگ، ناساز، inharmonious م، بی اهنگ
inharmonic(al)
ناموزون

انگلیسی به فارسی

( inharmonious ) ناموزون، بی اهنگ


انارمونیک، ناموزون، بی اهنگ، نا موزون، غیر متجانس


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: inharmony (n.)
• : تعریف: not harmonic; inharmonious; dissonant.
متضاد: harmonic

• inharmonious, discordant, dissonant

مترادف و متضاد

نا موزون (صفت)
discordant, dissonant, atonal, tuneless, inharmonic, toneless

غیر متجانس (صفت)
inharmonic, heterogeneous, incoherent, various, heterologous, inharmonious, inaccordant

ناموزون (صفت)
inharmonic, inharmonious

بی اهنگ (صفت)
tuneless, inharmonic, toneless, inharmonious

جملات نمونه

1. The students were less fond of inharmonic chords like .
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان تا آن اندازه به chords علاقه مند نبودند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان کمتر علاقه مند به آکادمی ناهارخوری بودند

2. Furthermore, it implies the multicultural inconsistency and inharmonic ethnic relationship in American society.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، آن دلالت بر ناهماهنگی چندفرهنگی و روابط قومی inharmonic در جامعه آمریکایی دارد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، این ناسازگاری چند فرهنگی و رابطه نژادی قومی را در جامعه آمریکایی نشان می دهد

3. The students were less fond of inharmonic chords like [dissonant chord].
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان به chords inharmonic مانند [ dissonant علاقه کمتری داشتند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان کمتر علاقه مند به آکادمی های ناهارخوری مانند [آکورد dissonant] بودند

4. On base of analysis to simulation result, it was point out the main cause making dissimilar metal"s bonding so difficult was metal"s inharmonic plastic deformation.
[ترجمه ترگمان]در اساس تحلیل تا نتیجه شبیه سازی، دلیل اصلی ایجاد تغییر شکل پلاستیک غیر مشابه فلز با فلز متفاوت بود
[ترجمه گوگل]بر اساس تجزیه و تحلیل به نتیجه شبیه سازی، مشخص شد دلیل اصلی ایجاد اتصال متال فلزی چنان دشوار است که تغییر شکل پلاستیک فلورسنت فلزی است

5. But an ensemble of gamelan masters, who play inharmonic instruments like gongs, might beg to differ.
[ترجمه ترگمان]اما گروهی از استادان gamelan که ابزارهای inharmonic مانند gongs را بازی می کنند، ممکن است تقاضا کنند که متفاوت باشند
[ترجمه گوگل]اما مجموعه ای از استادان Gamelan، که بازی آلات سازگارانه مانند گانگ ها را بازی می کنند، شاید متفاوت باشند

6. On the contrary, when we hate someone else, his consciousness will also clearly identify the message and produce an inharmonic turbulence.
[ترجمه ترگمان]برعکس، هنگامی که از شخص دیگری متنفر هستیم، آگاهی او نیز به وضوح پیام را شناسایی کرده و یک آشفتگی inharmonic تولید می کند
[ترجمه گوگل]برعکس، هنگامی که از شخص دیگری نفرت داریم، آگاهی او نیز این پیام را به وضوح پیام و ایجاد آشفتگی ناخوشایندی ایجاد می کند

7. I have found that in the stock itself exists its harmonic or inharmonic relationship to the driving power or force behind it.
[ترجمه ترگمان]من متوجه شده ام که در خود سهام رابطه هارمونیک و یا inharmonic آن با نیروی محرک یا نیروی محرک پشت آن وجود دارد
[ترجمه گوگل]من متوجه شده ام که در سهام خود، ارتباط هارمونیک یا ناهموار خود را با قدرت رانندگی یا نیروی پشت آن وجود دارد


کلمات دیگر: