کلمه جو
صفحه اصلی

grin


معنی : دام، خنده، پوزخند، نیش وا کردن، دام افکنی، خنده نیشی، دندان نمایی، پوزخند زدن
معانی دیگر : (به طور دندان نما) تبسم کردن، لبخند گشاده زدن، (برای تحقیر یا تمسخر) نیشخند زدن، (با نیش باز) تبسم، تله

انگلیسی به فارسی

نیش وا کردن، پوزخند زدن، دام، تله، دام افکنی،خنده نیشی، پوزخند، دندان نمایی


گرمی، پوزخند، خنده، نیش وا کردن، دام، دام افکنی، خنده نیشی، دندان نمایی، پوزخند زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: grins, grinning, grinned
(1) تعریف: to smile broadly, so that the teeth are revealed.
متضاد: grimace
مشابه: beam, smile

- When she realized her food was being praised, the woman grinned with pleasure.
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه غذا خوردن شد، زن با خوشحالی لبخند زد
[ترجمه گوگل] هنگامی که او متوجه شد که غذا او ستایش شده است، زن با لذت لذت بخشید
- The little boy grinned at his mother as she held up the puppy.
[ترجمه ترگمان] پسرک همان طور که بچه را بغل می کرد به مادرش لبخند زد
[ترجمه گوگل] پسر کوچولو مادرش را تسخیر کرد وقتی که توله سگ را نگه داشت

(2) تعریف: to expose the teeth, as if smiling.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to express by grinning.
متضاد: scowl
مشابه: smile

- She grinned her approval.
[ترجمه ترگمان] او به موافقت سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل] او تصدیق کرد
اسم ( noun )
مشتقات: grinningly (adv.), grinner (n.)
(1) تعریف: a broad smile that shows the teeth, or the act of producing such a smile.
متضاد: grimace
مشابه: smile

- Judging by the grin on his face, she had no doubt that he had done very well on the exam.
[ترجمه ترگمان] با توجه به لبخند روی صورتش، شکی نداشت که در این آزمون موفق شده است
[ترجمه گوگل] با قضاوت درمورد چهره اش، او هیچ شک و تردیدی نداشت که او در امتحان بسیار خوب عمل کرده بود
- She took his picture in the middle of his big grin.
[ترجمه ترگمان] او تصویر را در میان نیشخند بزرگش گرفت
[ترجمه گوگل] او تصویر خود را در وسط افق بزرگ خود گرفت

(2) تعریف: an act or the condition of exposing the teeth, as if smiling.
مشابه: rictus, smile

- a death-grin
[ترجمه ترگمان] یه نیش کشنده
[ترجمه گوگل] یک مرگ خیره کننده

• broad smile; grimace, baring of the teeth
smile broadly; bare the teeth, grimace
if you grin, you smile broadly. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the pilot was unhurt and climbed out with a cheerful grin.
if you grin and bear it, you accept a difficult or unpleasant situation without complaining; an informal expression.

مترادف و متضاد

دام (اسم)
net, toil, ambush, trap, snare, pitfall, decoy, hook, noose, quicksand, grin, springe

خنده (اسم)
laugh, laughter, sneer, fleer, grin

پوزخند (اسم)
sneer, grin, smirk, snicker

نیش وا کردن (اسم)
grin

دام افکنی (اسم)
grin

خنده نیشی (اسم)
grin

دندان نمایی (اسم)
grin

پوزخند زدن (فعل)
titter, sneer, grin, smirk, snicker, simper

smile widely


Synonyms: beam, crack, simper, smirk


Antonyms: frown, growl


جملات نمونه

1. a demoniacal grin
پوزخند دیوسان

2. with a broad grin
بانیش باز

3. he greeted us with a suspicious grin
ما را با نیشخندی حاکی از سوظن پذیرفت.

4. Polly gave her a crooked grin.
[ترجمه ترگمان]جان پولی لبخندی کج و معوج به او زد و گفت:
[ترجمه گوگل]پولی به او زحمت کشید

5. He had this great big grin on his face.
[ترجمه ترگمان]لبخند بزرگی بر چهره اش نقش بست
[ترجمه گوگل]او این چرت و داغ بزرگ را در چهره اش داشت

6. He always had this inane grin.
[ترجمه ترگمان]همیشه این پوزخند پوچ و پوچ می زد
[ترجمه گوگل]او همیشه این غرغر غریبه را داشت

7. Wipe that smile/grin/expression off your face!
[ترجمه ترگمان]این لبخند رو از روی صورتت پاک کن
[ترجمه گوگل]پاک کردن لبخند / لبخند زدن / بیان کردن چهره شما!

8. Her face broke into a wide grin.
[ترجمه ترگمان]صورتش کاملا باز شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش به یک غریبه گسترده تبدیل شده است

9. He gave us a toothless grin.
[ترجمه ترگمان]او به ما یک پوزخند بی دندان داد
[ترجمه گوگل]او به ما یک راز بی پایان داد

10. Carl had a wicked grin on his face as he crept up behind Ellen.
[ترجمه ترگمان]کارل ایل لبخند موذیانه ای زد و به پشت الن خزید
[ترجمه گوگل]کارل در حالی که در پشت الن برافروخته بود، روی صورتش شرورانه خشنود شد

11. His face broadened out into a grin.
[ترجمه ترگمان]چهره اش مثل یک پوزخند بزرگ شد
[ترجمه گوگل]چهره اش به یک فریاد بلند شد

12. Edmund looked up with an impish grin.
[ترجمه ترگمان]ادموند با لبخند impish سرش را بلند کرد
[ترجمه گوگل]ادموند با یک لبخند تلخی نگاه کرد

13. He had a grin on his face like a Cheshire Cat.
[ترجمه ترگمان]او مثل گربه پشمالو لبخند بر لب داشت
[ترجمه گوگل]او روی صورت خود مانند یک گربه چشیر خیره شده بود

14. She had a big grin on her face.
[ترجمه ترگمان]لبخند بزرگی بر چهره اش نقش بست
[ترجمه گوگل]او چهره اش را روی صورتش بزرگ کرد

15. Walsh bared his teeth in a grin.
[ترجمه ترگمان]والش در حالی که دندان هایش را باز می کرد، دندان هایش را نمایان کرد
[ترجمه گوگل]والش دندانهایش را در یک چشم بر هم زد

16. With a nasty grin on his face he took out a knife.
[ترجمه ترگمان]با پوزخندی زننده چاقو را بیرون آورد
[ترجمه گوگل]با چهره ای تند و زننده روی چهره اش چاقو را گرفت

17. Gabby looked at him with a mischievous grin.
[ترجمه ترگمان]گبی با پوزخندی شریرانه به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]گاببی به او نگاه کرد و فریاد زد

18. He looked at me with a feral grin .
[ترجمه ترگمان]او با پوزخندی وحشی به من نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به من نگاه کرد و با یک غرور وحشیانه

When she saw her son, she grinned.

پسرش را که دید نیشش باز شد.


He greeted us with a suspicious grin.

ما را با نیش‌خندی حاکی از سوءظن پذیرفت.


پیشنهاد کاربران

Smile


کلمات دیگر: