کلمه جو
صفحه اصلی

resisting


معنی : مقاوم

انگلیسی به فارسی

مقاومت در برابر، مقاوم


مترادف و متضاد

مقاوم (صفت)
resistant, persistent, opposing, insistent, refractory, resisting, renitent

جملات نمونه

1. since he was resisting arrest, they had to carry him by force
چون نمی گذاشت بازداشتش کنند مجبور شدند او را به زور ببرند.

2. they proved their manhood by resisting the enemy
آنان با مقاومت در برابر دشمن مردانگی خود را ثابت کردند.

3. he indicted the people for not resisting tyranny
او مردم را به خاطر اینکه در برابر بیدادگری مقاومت نکرده بودند،مقصر دانست.

پیشنهاد کاربران

مقاومت، پایداری، ایستادگی، استقامت


کلمات دیگر: