1. Her book captures the quintessence of Renaissance humanism.
[ترجمه ترگمان]کتاب او عصاره انسان گرایی رنسانس را در برگرفته است
[ترجمه گوگل]کتاب او ضمیر ناخودآگاه انسانی انسانی رنسانس است
2. Humanism had flourished in last century.
[ترجمه ترگمان]- انسان گرایی در قرن گذشته شکوفا شده بود
[ترجمه گوگل]انسان گرایی در قرن گذشته شکوفا شده است
3. As a religion humanism affirms some important absolutes.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که انسان گرایی مذهبی اصول اساسی مهمی را تایید می کند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک انسان شناس مذهب، برخی از مطلقهای مهم را تأیید می کند
4. This context is essential to the understanding of humanism, one of the fundamental aspects of Western thought.
[ترجمه ترگمان]این زمینه برای درک انسان گرایی، یکی از جنبه های بنیادین تفکر غربی، ضروری است
[ترجمه گوگل]این زمینه برای درک انسان گرایی، یکی از جنبه های اساسی اندیشه غرب، ضروری است
5. It is nothing less than the crisis of humanism as a religion being played out in economic life.
[ترجمه ترگمان]این چیزی کم تر از بحران انسان گرایی به عنوان یک دین است که در زندگی اقتصادی ایفا می شود
[ترجمه گوگل]این چیزی نیست جز بحران انسانی به عنوان یک مذهب در زندگی اقتصادی
6. It is the irreconcilable contradiction inevitable in humanism because of its false assumptions in constructing a world-view.
[ترجمه ترگمان]این تناقض irreconcilable اجتناب ناپذیر در انسان گرایی به دلیل فرضیات غلط آن در ایجاد یک دیدگاه جهانی است
[ترجمه گوگل]این تناقض غیرقابل قبول است که در انسان گرایی اجتناب ناپذیر است، زیرا فرضیه های نادرست آن در ساختن دیدگاه جهانی است
7. By this I mean the secular humanism that has allowed the flowering of civil society in the West.
[ترجمه ترگمان]منظور من انسان گرایی سکولار است که اجازه شکوفایی جامعه مدنی در غرب را داده است
[ترجمه گوگل]به این معنا، انسانگرائی سکولار است که سبب رشد جامعه مدنی در غرب شده است
8. Modigliani's profound humanism and pessimism made him distrust political systems.
[ترجمه ترگمان]انسان گرایی بسیار عمیق او و بدبینی او را به عدم اعتماد به سیستم های سیاسی سوق داد
[ترجمه گوگل]انسان گرایی و بدبینی عمیق مودیلیانی او را به سیستم های سیاسی بی اعتمادی تبدیل کرد
9. Protestant humanism was the source from which the great flood of the Reformation flowed between the fifteenth and the sixteenth centuries.
[ترجمه ترگمان]اومانیسم پروتستان منبع این نهضت اصلاح دینی قرن پانزدهم و شانزدهم بود
[ترجمه گوگل]انسان گرایی پروتستان منبعی بود که سیلاب بزرگ اصلاحات بین قرن های پانزدهم و شانزدهم جریان داشت
10. The rationalist past and the luminaries of Western humanism have been reclaimed, Marx among them.
[ترجمه ترگمان]گذشته rationalist و the انسان گرایی غربی مرمت شده اند، مارکس در بین آن ها
[ترجمه گوگل]گذشته مارکسیست و روشنفکران انسانگرائی غربی، مارکس از میان آنها تجدید شده است
11. Renaissance humanism preached respect for the greatness of the human being as an individual: it stressed personal intelligence and ability.
[ترجمه ترگمان]انسان گرایی رنسانس به عظمت انسانی که به عنوان یک فرد شناخته می شود، احترام گذاشت: آن بر هوش و توانایی شخصی تاکید کرد
[ترجمه گوگل]انسان گرایی رنسانس احترام به عظمت انسان را به عنوان فردی مطرح کرد: بر هوش و توانایی شخصی تأکید داشت
12. I would regard Fanon's humanism otherwise.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت من humanism را به غیر از این دوست خواهم داشت
[ترجمه گوگل]من به عنوان انسان گرایی فانون در نظر گرفته می شود
13. Humanists, deceived by cognates, can flatter humanism in disastrous ways.
[ترجمه ترگمان]انسان گرایان که فریب cognates را فریب می دهند، می توانند انسان گرایی را به روش های disastrous تشویق کنند
[ترجمه گوگل]انسان گرایان، فریب خورده با همتایان خود، می توانند انسانیت را در شیوه های فاجعه آمیز قرار دهند
14. I suggest that it is humanism - both religious and secular - that is the dominant philosophical adversary.
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد می کنم که آن انسان گرایی است - هم مذهبی و هم سکولار - که رقیب فلسفی غالب است
[ترجمه گوگل]من پیشنهاد می کنم که این انسان گرایی است - هم مذهبی و هم سکولار - که مخالف فلسفی غالب است
15. Avignon was undoubtedly the starting-point of humanism and, with it, the Renaissance.
[ترجمه ترگمان]آوینیون بدون شک نقطه شروع اومانیسم و با آن، رنسانس بود
[ترجمه گوگل]بدون شک آویینیون نقطه شروع انسانی و با آن رنسانس بود