کلمه جو
صفحه اصلی

hunter


معنی : جوینده، شکارچی، طعمه شکار، صیاد، اسب یا سگ شکاری
معانی دیگر : نخجیرگر، بشگر، (اسبی که برای حمل شکارچی به ویژه در شکار روباه آموخته شده است) اسب شکاری، ساعت قابدار، ساعت جیبی، ساعت ویژه ی شکار (hunting watch هم می گویند)، سگ شکاری

انگلیسی به فارسی

شکارچی، صیاد، اسب یا سگ شکاری، جوینده


شکارچی، صیاد، جوینده، اسب یا سگ شکاری، طعمه شکار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who hunts.

(2) تعریف: a dog or horse specially trained or bred to assist in hunting wild animals.

• one who chases and captures game animals; one who seeks; one who pursues
a hunter is a person who hunts wild animals for food or as a sport.
people who search for things of a particular kind are often referred to as hunters.

مترادف و متضاد

a person who hunts


جوینده (اسم)
hunter, quester

شکارچی (اسم)
gunner, woodman, hunter, huntsman, jaeger

طعمه شکار (اسم)
hank, hunter

صیاد (اسم)
hunter, huntsman

اسب یا سگ شکاری (اسم)
hunter

Synonyms: huntsman, stalker, chaser, sportsman, pursuer, ferreter, hawker, falconer, huntress, deerstalker, pursuant, fisherman, trapper


a dog or horse bred for hunting


Synonyms: hunting dog, gun dog, hound, hound dog, courser, foxhound, rabbit hound, chaser, stalking horse, hunting horse


جملات نمونه

1. a hunter traced the animal to its lair
یک شکارچی ردپای حیوان راتا لانه اش گرفت.

2. the hunter bagged two wild ducks
شکارچی دو مرغابی وحشی شکار کرد.

3. the hunter shot a deer
شکارچی یک آهو زد.

4. the tiger is a mighty hunter
پلنگ شکارچی پرتوانی است.

5. The hunter is following up a wolf.
[ترجمه مستر پرفکت(حجی سابق) 😉] شکارچی به دنبال یک گرگ است
[ترجمه ترگمان] شکارچی دنبال یه گرگ می گرده
[ترجمه گوگل]شکارچی دنبال یک گرگ است

6. The hunter crept up to the deer.
[ترجمه ترگمان]شکارچی به گوزن نزدیک شد
[ترجمه گوگل]شکارچی به گوزن افتاد

7. The tiger leapt at the hunter.
[ترجمه ترگمان]ببر به طرف شکارچی پرید
[ترجمه گوگل]ببر در شکارچی جهش یافته است

8. The hunter whistled off his dog.
[ترجمه امین] شکارچی برای سگش سوت زد
[ترجمه ترگمان]شکارچی از روی سگش سوتی زد
[ترجمه گوگل]شکارچی سگ خود را سوت زد

9. Before the hunter could take aim, the deer jumped out of sight.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه شکارچی بتواند هدف گیری کند، گوزن ها از نظر ناپدید شدند
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه شکارچی بتواند هدف را بگیرد، گوزن خارج از چشم پرید

10. The hunter leveled his gun at the bear.
[ترجمه ترگمان]شکارچی تفنگش را روی خرس گذاشت
[ترجمه گوگل]شکارچی اسلحه خود را در خرس قرار داد

11. The hunter knelt beside the animal carcass and commenced to skin it.
[ترجمه Shaghayegh] شکارچی کنار لاشه ی حیوان زانو زد و شروع به کندن پوست آن کرد.
[ترجمه ترگمان]شکارچی کنار لاشه حیوان زانو زد و شروع به پوست کردن آن کرد
[ترجمه گوگل]شکارچی در کنار لاشه حیوانات به زمین افتاده و به پوست آن را آغاز کرده است

12. The hunter aimed, fired, and brought down the deer.
[ترجمه ترگمان]شکارچی تیراندازی کرد و گوزن را پایین آورد
[ترجمه گوگل]شکارچی هدف، اخراج و گوزن را به پایین آورد

13. The hunter had to feign death when he suddenly found out that a bear was coming toward him.
[ترجمه ترگمان]شکارچی وقتی فهمید که خرس به سوی او می آید، وانمود کرد که مرگ دارد
[ترجمه گوگل]شکارچی مجبور شد که مرگ را بطور ناگهانی ببیند که یک خرس به طرف او می آمد

14. That hunter has a ruddy face because he is outdoors so much.
[ترجمه ترگمان]آن شکارچی چهره ای گلگون دارد، چون او بسیار بیرون از خانه است
[ترجمه گوگل]این شکارچی چهره ای آفتابی دارد، زیرا او خیلی بیرون است

اصطلاحات

hunter-gatherer, n.

(انسان‌های اولیه) شکارچی - گردآور


پیشنهاد کاربران

شکارچی. . . شکار کننده موجودات ( حیوانات )

شکارچی حیوانات

شکارچی ، شکار کننده موجودات : ) )

شکار چی


hunter ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: شکارچی
تعریف: فردی که به شکار می پردازد

There are lots of beautiful zebras living in this


کلمات دیگر: