کلمه جو
صفحه اصلی

physique


معنی : ترکیب، ساختمان بدن، هیئت، هیکل، سازمان بدن
معانی دیگر : جثه، قد و قواره، بدن، پیکر، وضع جغرافیایی، بنیه، رمق

انگلیسی به فارسی

هیکل، سازمان بدن، ترکیب، هیئت، ساختمان بدن


بدنسازی، هیکل، ساختمان بدن، ترکیب، سازمان بدن، هيئت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the overall structure, proportions, muscular development, and appearance of the human body.
مترادف: build, frame
مشابه: body, constitution, figure, form, shape

- a man with a compact physique
[ترجمه ترگمان] مردی با هیکل تنومند
[ترجمه گوگل] یک مرد با فیزیکی جمع و جور

• structure of the body, form, build
someone's physique is the shape and size of their body.

مترادف و متضاد

ترکیب (اسم)
consolidation, conjugation, conformation, synthesis, blend, admixture, combination, composition, syntax, mixture, compound, melange, confection, structure, physique, form, feature, commixture, concoction, making, contexture, zygosis, makeup

ساختمان بدن (اسم)
anatomy, physique

هیئت (اسم)
format, commission, physique, corps, astronomy, configuration, hue, attitude, panel, staff

هیکل (اسم)
person, physique, gink, statue, fan, temple, habitus

سازمان بدن (اسم)
physique

build of human body


Synonyms: anatomy, body, built, character, configuration, constitution, corpus, figure, form, frame, habit, habitus, makeup, muscles, nature, shape, structure, type


جملات نمونه

1. the physique of the alps makes crossing them difficult
وضع جغرافیایی کوه های آلپ عبور را مشکل می کند.

2. a muscular physique
هیکل عضلانی

3. a woman of slender physique and intelligence
یک زن باریک اندام و باهوش

4. She didn't have the physique to be a dancer.
[ترجمه ترگمان]اون بچه نداشت که یه رقاص باشه
[ترجمه گوگل]او اصلا رقصنده نبود

5. He has the physique and energy of a man half his age.
[ترجمه ترگمان]او نیمی از عمر خود را دارد و نیمی از عمر خود را دارد
[ترجمه گوگل]او دارای بدن و انرژی یک مرد نیمی از سن خود است

6. She doesn't have the physique for a dancer.
[ترجمه ترگمان]اون برای یه رقاص هیکل نداره
[ترجمه گوگل]او برای یک رقصنده جسمی ندارد

7. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

8. He has the physique of a rugby player.
[ترجمه ترگمان]او هیکل یک بازیکن راگبی را دارد
[ترجمه گوگل]او دارای یک بازیکن راگبی است

9. He is magnificent in physique.
[ترجمه ترگمان] اون با هیکل physique
[ترجمه گوگل]او در جسمی با شکوه است

10. He doesn't have the physique for such heavy work.
[ترجمه ترگمان]اون هیکل خوبی برای این کار سنگین نداره
[ترجمه گوگل]او برای چنین کار سنگین فیزیکی ندارد

11. The athlete has a powerful physique.
[ترجمه ترگمان]ورزش کار هیکل قوی دارد
[ترجمه گوگل]ورزشکار دارای بدن قدرتمند است

12. His physique was honed to perfection.
[ترجمه ترگمان]اندامش به حد کمال رسیده بود
[ترجمه گوگل]جسد او به کمال ختم شد

13. She has the dancer's finely proportioned physique.
[ترجمه ترگمان]او اندام متناسب و اندام dancer دارد
[ترجمه گوگل]او دارای جسمی متناسب با رقصنده است

14. She doesn't have the physique to be a dancer.
[ترجمه ترگمان]اون نقش یه رقاص رو نداره
[ترجمه گوگل]او اصلا رقصنده نیست

15. Finally, you can show off your prefect physique playing beach volleyball.
[ترجمه ترگمان]در آخر، تو می تونی والیبال ساحلی رو نشون بدی که داره والیبال ساحلی بازی می کنه
[ترجمه گوگل]در نهایت، شما می توانید بدنسازی prefect خود را در بازی والیبال ساحلی نشان دهید

a muscular physique

هیکل عضلانی


a woman of slender physique and intelligence

یک زن باریک اندام و باهوش


The physique of the Alps makes crossing them difficult.

وضع جغرافیایی کوه‌های آلپ عبور را مشکل می‌کند.


پیشنهاد کاربران

هیکل


کلمات دیگر: