1. these actions constitute insubordination
این اعمال تمرد است.
2. he was jailed because of insubordination to his superior officer
به خاطر نافرمانی از افسر مافوق خود زندانی شد.
3. Howell was fired for gross insubordination .
[ترجمه ترگمان]هاول برای نافرمانی gross اخراج شد
[ترجمه گوگل]هاول برای ناامیدی ناخودآگاه اخراج شد
4. Hansen and his partner were fired for insubordination.
[ترجمه ترگمان]هانسن و شریک او برای نافرمانی اخراج شدند
[ترجمه گوگل]هانسن و همسرش به خاطر عدم تقبیح اخراج شدند
5. Several officers were arrested for insubordination.
[ترجمه ترگمان]چندین افسر برای نافرمانی دستگیر شدند
[ترجمه گوگل]چندین افسر برای عدم تحدید دستگیر شدند
6. Certainly, such insubordination and disloyalty would have gotten a less well connected man court-martialed.
[ترجمه ترگمان]مسلما سرپیچی از این نافرمانی و خیانت کار دیگری به دادگاه نظامی منجر می شد
[ترجمه گوگل]بدیهی است که چنین ناسازگاری و بی حرمتی، یک مرد مجهول تربیت شده در دادگاه را خواهد گرفت
7. A dishonorable discharge, afterward, for insubordination.
[ترجمه ترگمان]بعد از اون نافرمانی بی شرف، بعد از سرپیچی از نافرمانی
[ترجمه گوگل]پس از آن، تخلیه غیر قابل احترام
8. This led to insubordination amongst the Seventh Infantry who attacked the Governor and wounded one of the officers who accompanied him.
[ترجمه ترگمان]این امر منجر به نافرمانی در میان پیاده نظام هفتم شد که به فرماندار حمله کرده و یکی از افسرانی را مجروح کرد که او را همراهی می کردند
[ترجمه گوگل]این منجر به ناسازگاری در میان پیاده نظام هفتم شد که به فرماندار حمله و زخمی یکی از افسرانی که با او همراه شدند
9. Insubordination, stirring up unrest among the men.
[ترجمه ترگمان]insubordination، بی قراری خود را در میان مردم برانگیخته بود
[ترجمه گوگل]تحقیر، تحریک ناآرامی در میان مردان
10. Few people believe that insubordination is an important offence for street-sweepers and should be punished by incarceration or even death.
[ترجمه ترگمان]افراد کمی معتقدند که نافرمانی یک جرم مهم برای sweepers است و باید با حبس و یا حتی مرگ مجازات شود
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از مردم بر این باورند که عدم تحقق یک جرم مهم برای خیابان جاروبرقی است و باید با جریمه یا حتی مرگ مجازات شود
11. Shores was fired for insubordination.
[ترجمه ترگمان] Shores برای نافرمانی اخراج شده بود
[ترجمه گوگل]Shores برای عدم تحرک اخراج شدند
12. After his second display of insubordination, John was fired on the spot.
[ترجمه ترگمان]پس از نمایش دوم نافرمانی او، جان به نقطه ای شلیک کرد
[ترجمه گوگل]پس از نمایش دوم خود را از عدم تحمل، جان در محل اخراج شد
13. Company C Commander Insubordination is grounds for a court-martial!
[ترجمه ترگمان]فرمانده گروه سی insubordination grounds برای یک دادگاه نظامی است!
[ترجمه گوگل]سرپوش گذاشتن فرمانده شرکت C زمینهای برای یک دادگاه نظامی است!
14. The dispute was touched off by the dismissal of a workman for insubordination.
[ترجمه ترگمان]این اختلاف با اخراج یک کارگر برای نافرمانی به پایان رسید
[ترجمه گوگل]این اختلاف توسط اخراج یک کارگر برای عدم تقبیح ختم شد
15. We shall drum him out of the corps for insubordination.
[ترجمه ترگمان]ما باید برای نافرمانی از سپاه بیرونش کنیم
[ترجمه گوگل]ما او را به خاطر عدم تحریم خارج می کنیم