کلمه جو
صفحه اصلی

resale


معنی : فروش مجدد، حراج مجدد
معانی دیگر : فروش چیز خریداری شده به شخص ثالث، بازفروش، پس فروش، پس فروشی، فروس مجدد

انگلیسی به فارسی

فروس مجدد، حراج مجدد


فروش مجدد، حراج مجدد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of selling something a second time.

• act of selling again; act of selling secondhand; additional sale to one client

مترادف و متضاد

فروش مجدد (اسم)
resale

حراج مجدد (فعل)
resale

جملات نمونه

1. Regular servicing will add to the resale value of your PC.
[ترجمه ترگمان]سرویس منظم به ارزش فروش مجدد کامپیوتر شما افزوده خواهد شد
[ترجمه گوگل]تعمیر و نگهداری منظم به ارزش مجدد رایانه شما افزوده خواهد شد

2. Not all policies are suitable for resale.
[ترجمه ترگمان]همه سیاست ها برای فروش مجدد مناسب نیستند
[ترجمه گوگل]همه سیاست ها برای فروش مجدد مناسب نیستند

3. Each agreement also contained a resale price maintenance clause.
[ترجمه ترگمان]هر توافقنامه همچنین شامل یک بند نگه داری قیمت فروش مجدد بود
[ترجمه گوگل]هر توافقنامه شامل یک بند نگهداری قیمت بازپرداخت بود

4. These goods had a resale value of £000 and had been purchased by Transom Trading for £000.
[ترجمه ترگمان]این کالاها ارزش فروش مجدد ۱۰۰۰ پوند را داشتند و توسط تجارت transom به مبلغ ۵۰۰۰ پوند خریداری شدند
[ترجمه گوگل]این کالاها دارای ارزش بازپرداخت � 000 بوده و توسط Transom Trading برای � 000 خریداری شده است

5. Stocks purchased for resale and stocks at managed houses: at the lower of cost and net realizable value.
[ترجمه ترگمان]سهام هایی که برای فروش مجدد و سهام در خانه های مدیریت شده خریداری شده اند: در پایین قیمت و ارزش خالص قابل تشخیص
[ترجمه گوگل]سهام برای فروش مجدد و سهام در خانه های اداره شده در کمتر از هزینه و ارزش قابل فروش خالص خریداری شده است

6. Price and resale value Anatolian rugs are relatively inexpensive and represent very good value for money.
[ترجمه ترگمان]قیمت فروش مجدد و فروش مجدد rugs (آناتولی)نسبتا ارزان بوده و ارزش بسیار خوبی برای پول دارند
[ترجمه گوگل]قیمت و فروش مجدد فرش Anatolian نسبتا ارزان و ارزش بسیار خوبی برای پول است

7. Thus, on exercising his right of resale, the seller re-sells as owner.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، با استفاده از حق فروش مجدد، فروشنده به عنوان مالک به فروش می رود
[ترجمه گوگل]بنابراین، در استفاده از حق فروش مجدد، فروشنده به عنوان صاحب مجددا فروش می دهد

8. It had a resale value, even if it was no more than a few lire.
[ترجمه ترگمان]ارزش مجدد داشت، حتی اگر بیش از چند لیره نبود
[ترجمه گوگل]این ارزش بازپرداختی داشت، حتی اگر بیش از چند لیر باشد

9. Some people who shop resale stores enjoy maintaining the illusion that they can afford full-price designer wear.
[ترجمه ترگمان]برخی از افرادی که مغازه های فروش مجدد را خرید می کنند از حفظ این توهم لذت می برند که می توانند از عهده خرید یک طراح با قیمت کامل برخوردار باشند
[ترجمه گوگل]بعضی از افرادی که فروشگاه های فروش مجدد را خریداری می کنند، توهم را درک می کنند که می توانند از طراحان پر هزینه استفاده کنند

10. Anyone would have thought I'd lowered the resale value of the van or something.
[ترجمه ترگمان]هر کسی فکر می کرد که ارزش ماشین ون یا یه همچین چیزی رو پایین اورده باشم
[ترجمه گوگل]هر کس فکر می کرد ارزش خرید مجدد ون یا چیز دیگری را کاهش داده است

11. Resale price maintenance: this is a system under which manufacturers contractually control the minimum level of prices charged by retailers.
[ترجمه ترگمان]تعمیر و نگهداری قیمت: این سیستمی است که در آن تولید کنندگان براساس قرارداد حداقل میزان قیمت هایی که خرده فروشان به آن متهم شده اند را کنترل می کنند
[ترجمه گوگل]نگهداری قیمت مجدد این سیستم است که تحت آن تولید کنندگان قرارداد کنترل حداقل سطح قیمت ها را از خرده فروشان

12. Both have contributed to the higher resale values for diesels, tilting the operating-cost equation in favour of the oil-burners.
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها به مقادیر بالاتر فروش مجدد برای diesels کمک کرده اند و معادله هزینه - هزینه را به نفع شعله های آتش تنظیم کرده اند
[ترجمه گوگل]هر دو به ارزش های فروش مجدد بیشتر برای موتورهای دیزل کمک کرده اند، و معادلات عملیاتی را به نفع مشعل نفت می چرخانند

13. Resale and transhipment by air would be curtailed, if not precluded.
[ترجمه ترگمان]Resale و transhipment از طریق هوا محدود خواهند شد، اگر این کار را نکنند
[ترجمه گوگل]فروش مجدد و انتقال از طریق هوا محدود می شود، اگر غیرقابل قبول باشد

14. When food stores close, they go to work, pilfering food for resale on the black market.
[ترجمه ترگمان]زمانی که غذا بسته می شود، به سر کار می روند، به غذا برای فروش مجدد در بازار سیاه کش می روند
[ترجمه گوگل]هنگامی که فروشگاه های مواد غذایی نزدیک می شوند، به کار می روند، مواد غذایی را برای فروش مجدد در بازار سیاه فرو ریخته اند

15. Clearly the sale of cigarettes to a publican for the purpose of resale across the counter is not a consumer sale.
[ترجمه ترگمان]واضح است که فروش سیگار به می فروش برای هدف فروش مجدد در عرض پیشخوان یک فروش مصرف کننده نیست
[ترجمه گوگل]واضح است که فروش سیگار به متقلب برای فروش مجدد در سراسر شمارنده، فروش مصرفی نیست


کلمات دیگر: