کلمه جو
صفحه اصلی

footsore


معنی : دارای پاهای زخمی
معانی دیگر : (مثلا از شدت پیاده روی) دچار درد پا، پاکوفته، پاخسته، خسته پای، دارای پاهای زخمی بویژه در اثر راه رفتن، داراى پاهاى زخمى( به ویژه در اثر راه رفتن)

انگلیسی به فارسی

دارای پاهای زخمی (بویژه در اثر راه رفتن)


پوزخند، دارای پاهای زخمی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: footsoreness (n.)
• : تعریف: having feet that are sore or tired from walking or marching.

• suffering from sore or tender feet
if you are footsore, you have sore or tired feet after walking a long way.

مترادف و متضاد

دارای پاهای زخمی (صفت)
footsore

جملات نمونه

1. They limped in, weary and footsore.
[ترجمه ترگمان]خسته و کوفته به راه افتادند
[ترجمه گوگل]آنها در آغوش گرفتار، خسته و پوزخند زدند

2. I arrived at dusk, hungry and footsore after walking all day.
[ترجمه ترگمان]هنگام غروب آفتاب، گرسنه و کوفته به راه افتادم
[ترجمه گوگل]من بعد از قدم زدن در تمام روز به غروب خورشید رسیدم، گرسنه و پوزخند زدم

3. They came in hungry and footsore.
[ترجمه ترگمان]گرسنه و پاشان تاول زده بود
[ترجمه گوگل]آنها گرسنه و پوزخند شدند

4. It was hot and I was footsore.
[ترجمه ترگمان]داغ بود و پاشان تاول زده بود
[ترجمه گوگل]این داغ بود و من فتوکور بودم

5. I merely found myself walking in a forest, half-clad, footsore, unutterably weary and hungry.
[ترجمه ترگمان]فقط خود را یافتم که در جنگل راه می رفتم، پابرهنه و کوفته و کوفته و گرسنه و گرسنه
[ترجمه گوگل]من فقط خودم را در یک جنگل راه می انداختم، نیمه رومیزی، پوزیتیو، ناخوشایند خسته و گرسنه

6. After a long day's walk in the country, they came home hungry and footsore.
[ترجمه ترگمان]پس از یک روز پیاده روی طولانی در کشور، گرسنه و پاشان تاول زده بود
[ترجمه گوگل]پس از پیاده روی طولانی مدت در این کشور، آنها به خانه گرسنه و پوزخند آمدند


کلمات دیگر: