کلمه جو
صفحه اصلی

fore


معنی : پیشین، قبلی، پیش، جلوی، درجلو، پیش
معانی دیگر : (واقع در جلو چیزی دیگر) جلوی، پیشی، جلو، قدام، قدامی، (قدیمی) در برابر، (در قسم خوردن) بهـ، جلو کشتی، به سوی جلوی کشتی، سینه ی کشتی، به سوی سینه ی کشتی (امروزه بیشتر به این صورت به کار می رود: aft fore and)، (مهجور) قبلا، سابقا، سابقی، پیشوند:، (از نظر زمان و مکان یا مرتبه و رتبه) پیش، قبل [forenoon]، (شعر قدیم) پیش از، قبل از، prep : پیشوند بمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو

انگلیسی به فارسی

پیش، پیشین، جلوی، در جلو، قبلی


پیشوند به معنی پیش و جلو، قبلا و پیشروها، واقع در جلو


پیش رو، پیش، درجلو، جلوی، پیشین، قبلی


انگلیسی به انگلیسی

حرف اضافه ( preposition )
• : تعریف: contracted form of "before".
پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: before.

- forecast
[ترجمه ترگمان] پیش بینی
[ترجمه گوگل] پیش بینی
- foreground
[ترجمه ترگمان] پیش زمینه
[ترجمه گوگل] پیش زمینه
- foreman
[ترجمه ترگمان] سرکارگر
[ترجمه گوگل] کارشناسی ارشد

(2) تعریف: front.

- forehead
[ترجمه ترگمان] پیشانی
[ترجمه گوگل] پیشانی
- foreleg
[ترجمه ترگمان] پای جلو
[ترجمه گوگل] پیش بینی کردن
صفت ( adjective )
(1) تعریف: at, near, or toward the front.
متضاد: aft
مشابه: anterior

(2) تعریف: first or earliest.
قید ( adverb )
• : تعریف: at, near, or toward the front, esp. of the bow of a ship; forward.
متضاد: aft
اسم ( noun )
عبارات: to the fore
• : تعریف: the front of something, or something at the front, as on a ship.
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: in golf, used as a warning to alert those who may be in the path of a golf ball that is about to be driven.

• front, part which is located in the front; advantage
first; former; situated in front of something else
forward, toward the front
when something or someone comes to the fore, they suddenly become important or popular.

مترادف و متضاد

پیشین (صفت)
a priori, prior, former, previous, antecedent, olden, primitive, leading, fore, pristine, primeval

قبلی (صفت)
prior, former, previous, aforetime, past, foregone, fore, quondam

پیش (صفت)
fore

جلوی (صفت)
prior, former, forward, anterior, fore, frontward

در جلو (قید)
fore

پیش (قید)
near, beside, forward, ahead, forth, ago, past, in advance, beforehand, along, fore

in the front


Synonyms: ahead, ante, antecedently, before, beforehand, forward, in advance, near, nearest, precedently, previous


Antonyms: aft, back


جملات نمونه

1. fore god
به خدا (قسم)

2. the fore and hind wings of a dragonfly
بال های جلو و عقب سنجاقک

3. in the fore part of the ship
در بخش جلو کشتی

4. sails rigged fore and aft
بادبان هایی که در سرتاسر کشتی آراسته شده بودند.

5. lifeboats are located fore and aft
قایق های نجات در جلو و عقب کشتی قرار دارند.

6. be (or come) to the fore
1- مهم یا برجسته (بودن)،در جلو قرار گرفتن،پیشی گرفتن 2- در دسترس

7. A fool always rushes to the fore.
[ترجمه ترگمان]یک احمق همیشه پیش می آید
[ترجمه گوگل]احمق همیشه به جلو می رود

8. Environmental issues came to the fore in the 1980s.
[ترجمه ترگمان]مشکلات زیست محیطی در دهه ۱۹۸۰ پیش از این مطرح شد
[ترجمه گوگل]مسائل زیست محیطی در دهه 1980 پیشی گرفت

9. The crew lashed down the cargo on the fore deck.
[ترجمه ترگمان]جاشو ان بار کشتی را به عرشه کشتی انداختند
[ترجمه گوگل]خدمه محموله را بر روی عرشه جلو گذاشت

10. She's always to the fore at moments of crisis.
[ترجمه ترگمان]او همیشه در لحظات بحرانی به سر می برد
[ترجمه گوگل]او همیشه در لحظات بحران قرار دارد

11. The beetle's fore wings are small and are not used in flight.
[ترجمه ترگمان]بال های beetle کوچک هستند و در پرواز به کار نمی روند
[ترجمه گوگل]بال های جلو سوسک کوچک هستند و در پرواز استفاده نمی شود

12. She has always been to the fore at moments of crisis.
[ترجمه ترگمان]او همیشه با بحران روبه رو بوده است
[ترجمه گوگل]او همیشه در لحظات بحران قرار دارد

13. The fore end tube plate of the condenser has cracked beyond repair.
[ترجمه ترگمان]صفحه قبل از این لوله صاف شده و تعمیر شده است
[ترجمه گوگل]لوله لوله دایره ای آن از خازن خارج شده است

14. There had been no direct damage in the fore part of the ship.
[ترجمه ترگمان]هیچ آسیب مستقیمی در قسمت جلو کشتی دیده نشده بود
[ترجمه گوگل]در قسمت پیشین کشتی خسارت مستقیم نداشت

15. The case brought to the fore a lot of racial tensions.
[ترجمه ترگمان]این پرونده منجر به تنش های نژادی بسیاری شد
[ترجمه گوگل]این پرونده به علت تنش های نژادی به جلو برود

16. The captain ordered two flags to be placed fore and aft.
[ترجمه ترگمان]ناخدا دستور داد دو پرچم در قسمت جلو و عقب کشتی قرار داده شوند
[ترجمه گوگل]کاپیتان دستور داد که دو پرچم برای جلو و عقب قرار بگیرند

in the fore part of the ship

در بخش جلو کشتی


the fore and hind wings of a dragonfly

بال‌های جلو و عقب سنجاقک


fore God

به خدا (قسم)


اصطلاحات

be (or come) to the fore

1- مهم یا برجسته (بودن)، در جلو قرار گرفتن، پیشی گرفتن 2- در دسترس


پیشنهاد کاربران

doctor checked hedda’s fore head for a fever
در اینجا fore میشه پیشانی !


کلمات دیگر: