کلمه جو
صفحه اصلی

footstep


معنی : قدم، جای پا، رد پا، گام، جاپا، گام برداری، پی
معانی دیگر : صدای پا، اثر پا، پله (در پلکان)

انگلیسی به فارسی

جای پا، ردپا، جاپا، پی، گام، قدم، گام برداری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: follow in the footsteps of
(1) تعریف: a single step with the foot, or the sound it makes.
مشابه: pace, step

(2) تعریف: the distance covered by a single step.
مشابه: pace, step

(3) تعریف: the mark or impression left by a step; footprint.

(4) تعریف: something on which to step to go up or down.

• step of the foot; sound of a step; footprint; distance covered by a step; one step of a flight of stairs
your footsteps are the sounds that your feet make when you walk.

مترادف و متضاد

قدم (اسم)
pace, foot, stride, step, goer, footstep, footpace

جای پا (اسم)
trace, foothold, footing, toe, rake, footstep, footprint, vestige, toehold, footmark

رد پا (اسم)
trace, run, runway, scent, track, footstep, footprint, footmark, spoor, wake

گام (اسم)
pace, going, scale, gamut, gait, stride, pitch, step, footstep, footpace, tempo

جاپا (اسم)
footstep, footrest, stepping stone

گام برداری (اسم)
gang, tread, footstep

پی (اسم)
scent, foundation, substratum, tendon, nerve, footstep, fundament, sinew

footfall


Synonyms: tread, footprint, gait, step, track, pace


جملات نمونه

1. They heard footsteps in the main room, beyond a door.
[ترجمه ترگمان]صدای گام هایی را در اتاق اصلی شنیدند، پشت در
[ترجمه گوگل]آنها صدای پایشان را در اتاق اصلی، فراتر از یک درب شنیدند

2. Luke's footsteps receded into the night.
[ترجمه ترگمان]صدای گام های لوک در تاریکی فرو رفت
[ترجمه گوگل]قدم های لوقا به شب رسیده است

3. The sound of the heavy footsteps awoke the watchdog.
[ترجمه ترگمان]صدای قدم های سنگین سگ نگهبان را بیدار کرد
[ترجمه گوگل]صدای پیاده روی های سنگین بیدار شد

4. Their footsteps echoed in the silence.
[ترجمه ترگمان]صدای قدم هایشان در سکوت طنین انداخت
[ترجمه گوگل]قدمت آنها در سکوت تکرار شد

5. I heard a scurry of footsteps.
[ترجمه ترگمان]صدای scurry به گوش رسید
[ترجمه گوگل]من شنیده ام قدم زدن

6. The falling snow muffled the sound of our footsteps.
[ترجمه ترگمان]برف در حال سقوط، صدای قدم های ما را خفه می کرد
[ترجمه گوگل]برف سقوط کرد و صدای مراحل ما را خفه کرد

7. I heard lots of footsteps behind me.
[ترجمه ترگمان]صدای قدم های زیادی از پشت سرم شنیدم
[ترجمه گوگل]من چندین مرحله از پشت سرم را شنیدم

8. Footsteps had scored a diagonal path through the snow.
[ترجمه ترگمان]صدای پا یک مسیر مورب را از میان برف ها به ثمر رساند
[ترجمه گوگل]خطوط راه را از طریق برف به یک مسیر مورب به ثمر رساندند

9. I would creep in and with stealthy footsteps explore the second-floor.
[ترجمه ترگمان]و با گام های دزدکی به طرف طبقه دوم رفتم
[ترجمه گوگل]من خسته شدم و با مراحل خنثی طبقه دوم را کشف کردم

10. He heard soft footsteps coming up the stair.
[ترجمه ترگمان]صدای گام های نرم و پایی را شنید که از پله ها بالا می آمد
[ترجمه گوگل]او قدم های نرم افزاری را که از پله ها می آید شنید

11. She heard the sound of footsteps outside.
[ترجمه ترگمان]صدای پا به گوش رسید
[ترجمه گوگل]صدای پاهای خود را در بیرون شنید

12. He heard someone's footsteps in the hall.
[ترجمه ترگمان]صدای قدم های کسی را در سرسرا شنید
[ترجمه گوگل]او قدم های کسی را در سالن شنیده است

13. She shrank back into the shadows as the footsteps approached.
[ترجمه ترگمان]همان طور که صدای پا نزدیک می شد، او خود را در سایه پنهان کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که پیاده روی نزدیک شد، به سایه ها برگشت

14. I heard footsteps in the room behind me.
[ترجمه ترگمان]صدای پایی در اتاق پشت سرم شنیدم
[ترجمه گوگل]در اتاق پشت سرم صدایم زد

He took long footsteps.

او گام‌های بلندی برمی‌داشت.


I heard their footsteps.

صدای پای آنها را شنیدم.


I recognized his footsteps in the snow.

جای پای او را در برفها شناختم.


Trying to follow his father's footsteps, he too became a poet.

به دنباله‌روی از پدرش او هم شاعر شد.


اصطلاحات

follow in someone's footsteps

به کسی تاسی کردن، اقتدا کردن، پیروی کردن، دنباله‌روی کردن


پیشنهاد کاربران

رد پا. جای پا. مثلا بجای شما کفش پوشیدن

جای پا. مثلا کسی با کفشای کسی جای پا گذاشتن


کلمات دیگر: