کلمه جو
صفحه اصلی

foist


معنی : جا زدن، بقالب زدن، چیزی را بجای دیگری جا زدن
معانی دیگر : (یواشکی یا با زرنگی) افزودن به، انداختن، قالب کردن، (معمولا با: on یا upon) تحمیل کردن به، قبولاندن، پذیراندن، جیب بری کردن، بقالب زدن چیز تقلبی

انگلیسی به فارسی

جا زدن، چیزی را بجای دیگری جا زدن، جیب بری کردن، بقالب زدن (چیز تقلبی)


فیست، جا زدن، بقالب زدن، چیزی را بجای دیگری جا زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foists, foisting, foisted
(1) تعریف: to pass off (a false or worthless article) as authentic, valuable, or worthy (usu. fol. by off).
مترادف: fob off, palm off
مشابه: dispose of, unload

- He foisted off several counterfeit bills on the clerk.
[ترجمه ترگمان] چندین اسکناس تقلبی را از روی کارمند بیرون داد
[ترجمه گوگل] او تعدادی از صورتحساب های تقلبی را روی کارگزار متهم کرد

(2) تعریف: to impose or force (an undesirable person or thing) upon another.
مترادف: impose, thrust
مشابه: force, inflict, insinuate, intrude, obtrude, push

• defraud, con into buying goods of poor quality; penetrate through cunning

if you foist something on someone, you force them to have it or experience it without their approval.

مترادف و متضاد

جا زدن (فعل)
fake, foist

بقالب زدن (فعل)
foist

چیزی را بجای دیگری جا زدن (فعل)
foist

force upon


Synonyms: compel to accept, fob off, impose, insert fraudulently, palm off, pass off, pull a fast one, ram down one’s throat, sneak in


جملات نمونه

1. to foist a clause into a contract
با زرنگی ماده ای را به قرارداد افزودن

2. to foist inferior merchandise on a customer
کالای بنجل به مشتری انداختن

3. he is always trying to foist his ideas on others
او همیشه می کوشد عقاید خود را به دیگران بقبولاند.

4. He doesn't try to foist his beliefs on everyone.
[ترجمه ترگمان]سعی نمی کند اعتقادات خود را در مورد همه پنهان کند
[ترجمه گوگل]او سعی نمی کند باورهایش را بر هر کس متمرکز کند

5. I try not to foist my values on the children but it's hard.
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم ارزش های خود را به بچه ها تحمیل نکنم، اما سخت است
[ترجمه گوگل]من سعی میکنم مقادیرم را روی فرزندان قرار ندهم، اما سخت است

6. He's religious but he doesn't try to foist his beliefs on everyone.
[ترجمه ترگمان]او مذهبی است، اما سعی نمی کند اعتقادات خود را در مورد همه پنهان کند
[ترجمه گوگل]او مذهبی است اما سعی نمی کند باورهایش را بر هر کس متمرکز کند

7. The association is now trying to foist a high bill for £000 on to the couple.
[ترجمه ترگمان]این انجمن در حال حاضر می کوشد تا مبلغ ۲۰۰۰۰ یورو را به این زوج برساند
[ترجمه گوگل]این انجمن اکنون تلاش می کند که لایحه ای بابت 000 پوند را به زوج بدهد

8. We are not trying to foist them upon you.
[ترجمه ترگمان]ما سعی نمی کنیم که آن ها را به شما تحمیل کنیم
[ترجمه گوگل]ما نمی خواهیم آنها را بر شما متمرکز کنیم

9. You can't foist your ideas on me.
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی ایده های خودت رو به من تحمیل کنی
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید ایدههای خود را بر روی من قرار دهید

10. Translators should not foist their own opinions into the original book.
[ترجمه ترگمان]Translators نباید نظرات خودشان را در کتاب اصلی بیان کنند
[ترجمه گوگل]مترجمان نباید نظرات خود را در کتاب اصلی قرار دهند

11. The left have tried to foist on her the image of a limited suburban reactionary.
[ترجمه ترگمان]افراد سمت چپ سعی کرده اند بر روی او تصویر یک شهر کوچک و ارتجاعی در حومه شهر را به تصویر بکشند
[ترجمه گوگل]چپ سعی کرده است تا تصویری از یک ارتجاعی حومه ای محدود ایجاد کند

12. He tried to foist some inferior goods ( off ) on me.
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد که یه سری کالای رده پایین رو به من بده
[ترجمه گوگل]او سعی کرد که برخی از محصولات کوچک را بر روی من قرار دهد

13. Foist oneself on sb.
[ترجمه ترگمان]oneself در sb
[ترجمه گوگل]خود را بر روی اسب سوار کنید

14. The scientific endeavour itself is founded on values which natural selection would have seemed unlikely to foist on a bunch of violent, gregarious upright apes.
[ترجمه ترگمان]خود تلاش علمی بر روی ارزش هایی که انتخاب طبیعی بعید به نظر می رسد که در دسته ای از میمون های upright و خشن وجود داشته باشد، بنیان گذاشته می شود
[ترجمه گوگل]خود تلاش علمی بر اساس ارزش هایی است که انتخاب طبیعی به نظر می رسد بعید به نظر می رسد در تعدادی از خروس ها، اجباری راست قهوه ای

15. Its numerical evaluation is determined by a small subsection of that society Which has managed to foist itself on the rest of us as an arbiter of such matters.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی عددی آن توسط یک زیر بخش کوچک از آن جامعه تعیین می شود که مدیریت خود را به عنوان داور چنین موضوعاتی مدیریت می کند
[ترجمه گوگل]ارزیابی عددی آن توسط بخش کوچکی از آن جامعه تعریف شده است که موفق شده است خود را در بقیه ما به عنوان یک ارباب چنین موضوعاتی سوق دهد

to foist a clause into a contract

با زرنگی ماده‌ای را به قرارداد افزودن


He is always trying to foist his ideas on others.

او همیشه می‌کوشد عقاید خود را به دیگران بقبولاند.


to foist inferior merchandise on a customer

کالای بنجل به مشتری انداختن



کلمات دیگر: