کلمه جو
صفحه اصلی

foredoom


معنی : تقدیر، سرنوشت، محکومیت قبلی، از پیش مقدر یا محکوم کردن
معانی دیگر : از آغاز به سرنوشت بدی دچار کردن، از پیش محکوم کردن

انگلیسی به فارسی

تقدیر، محکومیت قبلی، ازپیش مقدر یا محکوم کردن


پیش غذا، سرنوشت، تقدیر، محکومیت قبلی، از پیش مقدر یا محکوم کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foredooms, foredooming, foredoomed
• : تعریف: to doom beforehand.

• condemn beforehand, doom in advance

مترادف و متضاد

تقدیر (اسم)
thank, allotment, destiny, destination, dispensation, appreciation, fate, commendation, predestination, ordinance, foredoom, predetermination

سرنوشت (اسم)
karma, die, lot, destiny, destination, fate, predestination, hap, doom, foredoom, kismet

محکومیت قبلی (اسم)
foredoom

از پیش مقدر یا محکوم کردن (فعل)
foredoom

جملات نمونه

1. The whole project seemed foredoomed to failure from the start.
[ترجمه ترگمان]تمام این پروژه به نظر شکست خورده می رسید
[ترجمه گوگل]تمام پروژه ها از ابتدا به نظر می رسید از پیش افتاده بود

2. An unjust war is foredoomed to failure.
[ترجمه ترگمان]یک جنگ ناعادلانه، محکوم به شکست است
[ترجمه گوگل]یک جنگ ناعادلانه به شکست می انجامد

3. All attempts to revive the fishing industry were foredoomed to failure.
[ترجمه ترگمان]همه تلاش ها برای احیای صنعت ماهیگیری به شکست انجامید
[ترجمه گوگل]تمام تلاش های برای احیای صنعت ماهیگیری به شکست انجامید

4. Any attempt to construct an ideal society is foredoomed to failure.
[ترجمه ترگمان]هر گونه تلاش برای ساخت یک جامعه آرمانی به شکست منتهی می شود
[ترجمه گوگل]هر گونه تلاش برای ساختن یک جامعه ایدهآل به شکلی پیش میرود

5. You are a good man, but we cann't get together in foredoom.
[ترجمه ترگمان]تو مرد خوبی هستی، اما ما با هم در foredoom نخواهیم بود
[ترجمه گوگل]شما یک مرد خوب هستید، اما ما نمیتوانیم در کنار یکدیگر زندگی کنیم

6. In spite of my worries and hesitance, the final choice is foredoom .
[ترجمه ترگمان]علی رغم نگرانی و تردید، انتخاب نهایی foredoom است
[ترجمه گوگل]به رغم نگرانی ها و نگرانی های من، انتخاب نهایی برای پیشگیری است

Laziness foredoomed him to failure.

تنبلی از پیش او را محکوم به شکست کرد.



کلمات دیگر: