کلمه جو
صفحه اصلی

horse sense


معنی : شعور حیوانی، شعور ذاتی و طبیعی
معانی دیگر : (امریکا - عامیانه) رجوع شود به: common sense

انگلیسی به فارسی

(محاوره) شعور، عقل سلیم، خِرَدِ خام


حس اسب، شعور حیوانی، شعور ذاتی و طبیعی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) practical wisdom or thinking; common sense.
مشابه: common sense

• common sense, plain good sense
horse sense is the same as common sense; an informal expression.

مترادف و متضاد

شعور حیوانی (اسم)
horse sense

شعور ذاتی و طبیعی (اسم)
horse sense

common sense


Synonyms: good sense, gumption, levelheadedness, plain sense, savvy, understanding


جملات نمونه

1. Horse sense is the thing a horse has which keeps it from betting on people. W. C. Fields
[ترجمه ترگمان]حس اسب چیزی است که اسب آن را از شرط بندی روی مردم نگه می دارد دبلیو ج زمینه
[ترجمه گوگل]حس اسباب چیز اسب است که آن را از شرط بندی بر مردم حفظ می کند W C Fields

2. Maud talked with a mixture of pedantry and horse sense that impressed him as singular and forcible.
[ترجمه ترگمان]Maud با مخلوطی از فضل فروشی و horse سخن می گفت که او را به همان اندازه عجیب و غریب تحت تاثیر قرار داده بود
[ترجمه گوگل]ماد با مخلوطی از عرفان و معانی اسب صحبت کرد که او را به عنوان مجرد و اجباری تحت تاثیر قرار داد

3. It's a shame you don't have any horse sense.
[ترجمه ترگمان]باعث تاسفه که تو هیچ حسی نداری
[ترجمه گوگل]این شرم آور است که شما حس اسب را ندارید

4. Grandpa knows a lot of horse sense.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ با عقل جور در میاد
[ترجمه گوگل]پدربزرگ خیلی معنی اسب را می داند

5. Young people nowadays just don't have any horse sense.
[ترجمه ترگمان]جوان ها این روزها با عقل جور در نمی آیند
[ترجمه گوگل]جوانان امروز فقط حس اسب را ندارند

6. It was the age of horse sense and the quack.
[ترجمه ترگمان]پیری و the بود
[ترجمه گوگل]این سن از نظر اسب و لقب بود

7. Flaming enthusiasm, backed horse sense and persistence, is the quality that most frequently makes for success.
[ترجمه ترگمان]این شور و اشتیاق، احساس اسب مورد حمایت و پایداری، کیفیتی است که اغلب برای موفقیت به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]شور و هیجان شعله ور، حس اسب پشت و پایداری، کیفیتی است که اغلب برای موفقیت انجام می شود

8. She's got too much horse sense to believe his story.
[ترجمه ترگمان]او بیش از اندازه شعور دارد که داستان خود را باور کند
[ترجمه گوگل]او حس حسادت زیادی دارد تا داستانش را باور کند

9. Is it horse sense of historical facts?
[ترجمه ترگمان]آیا این حس حقایق تاریخی است؟
[ترجمه گوگل]آیا این حس اسب از حقایق تاریخی است؟

10. Arthur looked at Flute's cross face and thought longingly of Fred's horse sense at dress rehearsals.
[ترجمه ترگمان]آرتور با حسرت به چهره درهم کشیده Flute نگاه کرد و با حسرت اسب را در تمرین لباس دید
[ترجمه گوگل]آرتور به صورت صلیبی فلوت نگاه کرد و از تجربیات لباسش خوشم آمد

11. Though his wife is very impractical, John fortunately has a lot of good horse sense.
[ترجمه ترگمان]با اینکه همسر او بسیار غیرعملی است، اما جان خوشبختانه اسب خوبی دارد
[ترجمه گوگل]اگر چه همسرش بسیار غیر عملی است، جان خوشبختانه دارای معنی اسب خوب است


کلمات دیگر: