1. hassan resolved the variance among the heirs
حسن اختلاف میان وراث را فیصله داد.
2. he resolved the difficulty artfully
او با مهارت مشکل را برطرف کرد.
3. homa resolved never to go to their house again
هما تصمیم گرفت که دیگر هرگز به خانه ی آنها نرود.
4. they resolved their differences
آنان اختلافات خود را برطرف کردند.
5. the parliament resolved that the elections be delayed
مجلس رای داد که انتخابات دیرتر انجام شود.
6. the senate resolved that . . .
مجلس سنا تصویب کرد که . . .
7. a discussion that resolved itself into dispute
مذاکره ای که تبدیل به جدال شد
8. the flood that resolved him to sell his house
سیلی که او را مصمم به فروش خانه ی خود کرد
9. She resolved to do it at the first opportunity.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت این کار را در اولین فرصت انجام دهد
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا آن را در اولین فرصت انجام دهد
10. He resolved on/against an early start.
[ترجمه احمد] او تصمیم گرفت شروع پیش از موعد نداشته باشد.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت که زودتر از موعد شروع کند
[ترجمه گوگل]او در آغاز / در برابر زود هنگام تصمیم گرفت
11. She resolved that, if Mimi forgot this promise, she would remind her.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت که اگر می سون این قول را فراموش کند، به او یادآوری خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که اگر میمی این وعده را فراموش کرد او به او یادآور می شود
12. This letter resolved all our doubts.
[ترجمه ترگمان]این نامه تمام doubts را حل کرد
[ترجمه گوگل]این نامه تمام شک و تردید ما را حل کرد
13. The argument resolved itself into an uneasy truce.
[ترجمه ترگمان]بحث به آتش بس موقت تبدیل شد
[ترجمه گوگل]این استدلال خود را به یک آتش بس ناخوشایند تبدیل کرد
14. The tumor will soon be resolved.
[ترجمه ترگمان] تومور خیلی زود حل میشه
[ترجمه گوگل]تومور به زودی حل خواهد شد
15. I was resolved not to see him.
[ترجمه ترگمان]مصمم بودم که او را نبینم
[ترجمه گوگل]من تصمیم گرفتم که او را ببینم
16. We are pleased that the problems have been resolved.
[ترجمه ترگمان]ما خوشحالیم که مشکلات حل شده اند
[ترجمه گوگل]ما خوشحالیم که مشکلات حل شده است