کلمه جو
صفحه اصلی

miscarry


معنی : بچه انداختن، سر خوردن، اشتباه کردن، خیط و پیت شدن، عقیم ماندن، صدمه دیدن، بجایی نرسیدن، نتیجه ندادن
معانی دیگر : ناکام شدن، نرسیدن (به مقصد)، افکانه کردن، بچه انداختن در اثر کسالت وبطور غیرعمدی

انگلیسی به فارسی

بجایی نرسیدن، نتیجه ندادن، عقیم ماندن، صدمه دیدن،اشتباه کردن، بچه انداختن(در اثر کسالت وبطور غیرعمدی)


گمراه کردن، صدمه دیدن، خیط و پیت شدن، بجایی نرسیدن، نتیجه ندادن، عقیم ماندن، اشتباه کردن، بچه انداختن، سر خوردن


انگلیسی به انگلیسی

• spontaneously abort; fail to achieve the intended result; go astray, fail to reach desired destination
if a woman miscarries, she has a miscarriage.
if a plan miscarries, it goes wrong and fails.

مترادف و متضاد

بچه انداختن (فعل)
abort, miscarry

سر خوردن (فعل)
founder, miscarry, slide, be disappointed, glide, flivver, be discouraged, be disillusioned, fail

اشتباه کردن (فعل)
slip, mistake, miscarry, fluff, miss, fumble, blunder, gaffe, hallucinate, slip up, miscue

خیط و پیت شدن (فعل)
founder, miscarry, fail

عقیم ماندن (فعل)
miscarry, fail, lose out

صدمه دیدن (فعل)
miscarry

بجایی نرسیدن (فعل)
miscarry

نتیجه ندادن (فعل)
miscarry

جملات نمونه

1. She miscarried when she was 10 weeks pregnant.
[ترجمه ترگمان]وقتی ۱۰ هفته حامله بود سقط شد
[ترجمه گوگل]او 10 بار باردار شد

2. He's very artful but sometimes miscarries.
[ترجمه ترگمان]خیلی استادانه است، اما بعضی وقت ها miscarries
[ترجمه گوگل]او بسیار شگفت انگیز است، اما گاهی اوقات ناقص است

3. Many women who miscarry eventually have healthy babies.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان در نهایت نوزادان سالم دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان که در نهایت بدرفتاری می کنند، نوزادان سالم دارند

4. She miscarried in the third month of her pregnancy.
[ترجمه ترگمان]در ماه سوم بارداری سقط شد
[ترجمه گوگل]او در سومین ماه از بارداری خود، با ناراحتی روبرو شد

5. I think my letter must have miscarried.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم نامه من به نتیجه نرسیده
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم نامه ام باید خراب شود

6. Sadly, she miscarried eight weeks into the pregnancy.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، اون ۸ هفته رو به حاملگی سقط کرد
[ترجمه گوگل]متأسفانه، هشت هفته طول کشید تا بارداری

7. Many babies with serious disabilities are miscarried.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان مبتلا به معلولیت های جدی miscarried
[ترجمه گوگل]بسیاری از نوزادان با ناتوانی های شدید، از بین رفته اند

8. Women who have miscarried suddenly learn about the miscarriages of their relatives, acquaintances or even close friends.
[ترجمه ترگمان]زنانی که سقط شده اند ناگهان درباره سقط جنین خویشاوندان، آشنایان و یا حتی دوستان صمیمی خود چیزی می آموزند
[ترجمه گوگل]زنانی که ناگهان ناخودآگاه از بروز اجتناب از خویشاوندان، آشنایان و یا نزدیکان خود مطلع می شوند

9. But although she became pregnant several times, she miscarried on each occasion.
[ترجمه ترگمان]اما با آن که چندین بار حامله شده بود، هر دفعه سقط شد
[ترجمه گوگل]اما اگرچه چندین بار باردار شد، او در هر مناسبت از هرگونه سوء استفاده استفاده کرد

10. I miscarried a baby at six weeks in September, and I am now 13 weeks pregnant with number five.
[ترجمه ترگمان]من در شش هفته در ماه سپتامبر یک بچه را سقط کردم و اکنون ۱۳ هفته است که با شماره پنج باردار شده ام
[ترجمه گوگل]من در ماه سپتامبر شش هفته در کودکی یک کودک گرفتم، و من اکنون 13 هفته باردار با شماره پنج هستم

11. Her letters have miscarried.
[ترجمه ترگمان]نامه هایش به نتیجه نرسیده است
[ترجمه گوگل]نامه های او نادرست است

12. All anencephalus children are either miscarried, die stillborn, or die within a few weeks of life.
[ترجمه ترگمان]همه کودکان anencephalus یا سقط می شوند، مرده می میرند، یا در چند هفته زندگی می میرند
[ترجمه گوگل]همه کودکان مبتلا به آنانسفال، یا در حین چند هفته زندگی از بین می روند، در نوزادان می میرند یا می میرند

13. Many Down's babies are miscarried, stillborn or live only a few days.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان Down سقط می شوند، مرده مرده یا زنده می مانند و یا فقط چند روز زنده می مانند
[ترجمه گوگل]بسیاری از نوزادان Down در حدی هستند که از بین رفته اند، نوزادانشان یا تنها چند روز زندگی می کنند

14. The Empress miscarried in April 1853 and as a consequence remained extremely unwell for months.
[ترجمه ترگمان]امپراطریس در آوریل ۱۸۵۳ به مقصد رسید و در نتیجه ماه ها به شدت بیمار شد
[ترجمه گوگل]امپراتور در ماه آوریل 1853 ناسازگاری داشت و به همین علت ماهها بسیار مضطرب بود

15. Jasper was going to do the honorable thing, but three days before the wedding the woman miscarried.
[ترجمه ترگمان]جا سپر کار شرافتمندانه ای می کرد، اما سه روز قبل از عروسی، زن سقط شد
[ترجمه گوگل]جاسپر قصد داشت این کار را انجام دهد، اما سه روز قبل از عروسی زن زنگ زد

He decided that the letter must have miscarried.

او به این نتیجه رسید که نامه در راه گم شده است.


She had miscarried three times before her first child was born.

پیش از تولد فرزند اولش سه بار بچه انداخته بود.



کلمات دیگر: