کلمه جو
صفحه اصلی

eventuate


معنی : در امدن، منتج شدن، نتیجه دادن
معانی دیگر : (امریکا - معمولا با: in) رویدادن (در آخر کار)، انجامیدن، منتهی شدن به، منجر شدن

انگلیسی به فارسی

منجر شدن، منتج شدن، نتیجه دادن، درآمدن


نتیجه گیری، در امدن، منتج شدن، نتیجه دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: eventuates, eventuating, eventuated
مشتقات: eventuation (n.)
• : تعریف: to be the final result; turn out.

- Hard work eventuated in success for us.
[ترجمه علی عامری] کار سخت برای ما منجر به موفقیت شد
[ترجمه ترگمان] سخت کوشی در موفقیت برای ما
[ترجمه گوگل] کار سختی در موفقیت برای ما موفقیت آمیز بود

• occur, come about; result

مترادف و متضاد

در امدن (فعل)
measure, prove, enter, erupt, burgeon, eventuate

منتج شدن (فعل)
end, result, ensue, eventuate

نتیجه دادن (فعل)
result, eventuate

be a consequence


Synonyms: be consequent, befall, come about, come to pass, end, ensue, eventualize, follow, happen, issue, occur, result, stop, take place, terminate


Antonyms: cause


جملات نمونه

1. The discussion eventuated in a compromise.
[ترجمه ترگمان]بحث بر سر سازش است
[ترجمه گوگل]بحث در مصالحه نتیجه گرفت

2. A rapid rise in price soon eventuated in mass unemployment.
[ترجمه ترگمان]افزایش سریع قیمت به زودی منجر به بیکاری انبوه شد
[ترجمه گوگل]افزایش سریع قیمت به زودی در بیکاری جمعی رخ داد

3. Famine eventuated from the crop failure.
[ترجمه ترگمان]قحطی ناشی از شکست محصول است
[ترجمه گوگل]گرسنگی ناشی از شکست محصول است

4. Our business eventuated in a failure.
[ترجمه ترگمان]کار ما به پایان رسید
[ترجمه گوگل]کسب و کار ما در شکست رخ داده است

5. For some unknown reason, this plan did not eventuate in a critical edition.
[ترجمه ترگمان]برای برخی دلایل نامعلوم، این برنامه در یک ویرایش انتقادی مورد استفاده قرار نگرفت
[ترجمه گوگل]برای برخی از دلایل ناشناخته، این طرح در یک نسخه انتقادی نتوانسته است

6. War eventuated from the dispute.
[ترجمه ترگمان]جنگ از جنگ آغاز شد
[ترجمه گوگل]جنگ ناشی از اختلاف است

7. That most things which take place in your thoughts never eventuate.
[ترجمه ترگمان]چیزهایی که در افکارت جای می گیرد هرگز منجر به eventuate نمی شود
[ترجمه گوگل]بیشتر چیزهایی که در افکار شما اتفاق می افتد هرگز رخ نمی دهد

8. The four rings of the Audi badge symbolise the brands Audi, DKW, Horch and Wanderer, which were combined under the umbrella of Auto Union in 1932 and eventuate into Audi AG in 198
[ترجمه ترگمان]چهار حلقه از نشان Audi، the، DKW، Horch و سرگردان بود که زیر چتر اتحادیه اتومبیل در سال ۱۹۳۲ و eventuate به Audi AG در ۱۹۸ ترکیب شدند
[ترجمه گوگل]چهار رینگ نشان آئودی نماد علامت های تجاری آئودی، DKW، Horch و Wanderer است، که تحت چتر اتحاد Auto در سال 1932 ترکیب شده و در سال 198 به آئودی AG در 198

9. However, because currency stability and financial reconstruction were considered of greater urgency this did not eventuate.
[ترجمه ترگمان]با این حال، به این دلیل که ثبات ارزی و بازسازی مالی با فوریت بیشتری در نظر گرفته شدند
[ترجمه گوگل]با این حال، به دلیل ثبات ارز و بازسازی مالی از نظر فوری بیشتر در نظر گرفته شد، این نتیجه نداشت

10. Through the cultivation of this habit of mind there will eventuate a steadiness of spiritual perception.
[ترجمه ترگمان]با پرورش این عادت ذهن، ثبات ادراک معنوی به وجود خواهد آمد
[ترجمه گوگل]از طریق رشد این عادت ذهن، پایداری ادراک معنوی حاصل خواهد شد

11. Aron preferred demonizing fellow intellectuals as alarmists than conceding that the Cold War might eventuate in a nuclear holocaust.
[ترجمه ترگمان]آرون demonizing از intellectuals را به عنوان alarmists ترجیح می داد تا اینکه تصدیق کند که جنگ سرد ممکن است در یک هولوکاست هسته ای دوام بیاورد
[ترجمه گوگل]آرون، ترجیح داد که روشنفکران دینی را به عنوان متخلفان ترجیح دهد، تا اینکه تصور می کرد که جنگ سرد در یک هولوکاست هسته ای رخ دهد

His illness eventuated in death.

بیماری او به مرگ انجامید.



کلمات دیگر: