کلمه جو
صفحه اصلی

miry


معنی : الوده، لجنی
معانی دیگر : باتلاقی، باتلاق مانند، پرباتلاق

انگلیسی به فارسی

لجنی، الوده


انگلیسی به انگلیسی

• muddy, marshy

مترادف و متضاد

الوده (صفت)
septic, bedraggled, miry, smeary, spotty, unclean

لجنی (صفت)
miry

جملات نمونه

1. And we gaily return to the miry path.
[ترجمه ترگمان]و با خوشحالی به طرف جاده پرپیچ و خمی برگردیم
[ترجمه گوگل]و ما جالب به مسیر معرفت بازگشت

2. Can one illuminate a black and miry sky ?
[ترجمه ترگمان]آیا می توان آسمان سیاه و باتلاقی را روشن کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا می توان یک آسمان سیاه و تاریک را روشن کرد؟

3. And whereas thou sawest iron mixed with miry clay, they shall mingle themselves with the seed of men: but they shall not cleave one to another, even as iron is not mixed with clay.
[ترجمه ترگمان]در حالی که تو با خاک گلی miry مخلوط شده ای، خودشان را با بذر آدمیان قاطی خواهند کرد: اما آن ها حتی به اندازه آهن هم با گل مخلوط نمی شوند
[ترجمه گوگل]و در حالی که آهن را مخلوط با خاک رس می نامیدید، آنها با دانه های انسان متمایل می شوند، اما آنها به یکدیگر نخواهند خورد، همانطور که آهن با خاک رس مخلوط نمی شود

4. I sink in the miry depths, where there is no foothold.
[ترجمه ترگمان]در غاری که در آن جای پایی وجود ندارد غرق می شوم
[ترجمه گوگل]من در اعماق خاکستری غرق می شوم، جایی که هیچ پایه ای وجود ندارد

5. The road is very miry, it will be hard to pick your path so as not to soil your garments.
[ترجمه ترگمان]راه بسیار باتلاقی است، راه خود را انتخاب کنید تا لباس های خود را آلوده نکنید
[ترجمه گوگل]جاده بسیار خسته است، سخت است مسیر خود را انتخاب کنید تا لباس خود را خیس نکنید

6. Jack: miry, I'm only going to tell him to bet on my horse.
[ترجمه ترگمان]من فقط می خواهم به او بگویم روی اسب من شرط بست
[ترجمه گوگل]جک: میری، من فقط می خواهم به او بگویم که بر روی اسب من شرط می بندم

7. They journeyed through rough and miry ways.
[ترجمه ترگمان]راه ناهموار و ناهموار را راه پیمودند
[ترجمه گوگل]آنها از طریق روش های خشن و خشنانه سفر کردند

8. But the miry places thereof and the marishes thereof shall not be healed; they shall be given to salt.
[ترجمه ترگمان]اما the که در آن قرار دارد، خوب نخواهد شد؛ آن ها را به نمک خواهند داد
[ترجمه گوگل]اما جاهطلبیهای آن و جادههای آن، شفا نخواهند یافت؛ آنها باید به نمک داده شوند

9. So great a visitor must not find miry ways and stony places when he comes to honour his favoured ones with his company.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، مهمان سرای بزرگ نباید راه های باتلاقی و سنگی را پیدا کند که او با همراهی او به این طرف و آن طرف می رود
[ترجمه گوگل]بنابراین بازدید کننده عالی نباید راه های مضحک و مکان های سنگی را پیدا کند، زمانی که او می خواهد برای احترام از طرفداران او با شرکت خود

10. Adjust transmission strap installed all right, if you find some damnify of strap, you must replacing in time. You must rub-up with duster cloth when strap and grooved pully miry.
[ترجمه ترگمان]اگر تسمه گیربکس را درست نصب کنید، اگر برخی از بندها را پیدا کردید، باید آن را به موقع تعویض کنید هنگام راه رفتن به باتلاقی که شیار دار و شیار دار دارد، باید آن را با پارچه duster مالش دهید
[ترجمه گوگل]تنظیم بند انتقال را به درستی تنظیم کنید، اگر شما برخی از لنزها را پیدا کنید، شما باید در زمان جایگزین کنید هنگامی که بند و جفت پیچ و خم خرد می شود، باید با پارچه ی خیس خیس کنید

11. On a photo, a barefoot heaver with heavy load on the back is treading his tough way in the dank, miry, branches-and-bines-complected forest. sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]بر روی یک عکس، یک heaver برهنه با بار سنگین بر پشت سر راه سخت خود را در مرطوب، مرطوب و - - and - complected قدم بر می دارد فرهنگ لغت
[ترجمه گوگل]در یک عکس، ابریشم پابرهنه با بار سنگین در پشت، مسیر سخت خود را در جنگل های دنج، خرد، شاخه ها و بنیادها تکمیل می کند فرهنگ لغت جمله

12. An unguided ramble into its recesses in bad weather is apt to engender dissatisfaction with its narrow, tortuous, and miry ways.
[ترجمه ترگمان]راه ramble در اعماق آن در weather بد و پرپیچ و خمی قرار دارد که از راه های باریک و پرپیچ و خمی، از راه های پرپیچ و خم و پرپیچ و خم، ناخشنود است
[ترجمه گوگل]یک راننده بی سر و صدا به محاصره آن در آب و هوای بد، ناامید شده است، به طرز وحشتناکی، پیچ و خم و سرخوشانه ای ایجاد می کند

13. He brought me up also out of an horrible pit, out of the miry clay, and set my feet upon a rock, and established my goings.
[ترجمه ترگمان]او مرا از یک چاه جهنمی بیرون آورد و از گلی کثیف بیرون آورد و پای مرا روی سنگ گذاشت و رفت و آمد من را برقرار ساخت
[ترجمه گوگل]او همچنین من را از یک گودال وحشتناک بیرون آورد و از خاکستری گریخت و پای من را روی یک سنگ گذاشت و راههای مرا تاسیس کرد

14. Let burning coals fall upon them; may they be thrown into the fire, into miry pits, never to rise.
[ترجمه ترگمان]بگذار زغال سوخته روی آن ها بیفتد، ممکن است آن ها را به آتش بزنند و به گودال های گل آلود فرو کنند و هرگز قیام نکنند
[ترجمه گوگل]اجازه دهید سوزاندن ذغال سنگ به آنها برسد؛ ممکن است آنها را به آتش بسپارند، به گودال های گریخته، هرگز بلند نشوند


کلمات دیگر: