کلمه جو
صفحه اصلی

piddle


معنی : کار بیهوده کردن، وقت گذراندن، بناز چیز خوردن، با خوراک بازی کردن، جیش کردن
معانی دیگر : (بیشتر با: away) وقت تلف کردن، پرسه زدن، جیش، شاش، (کودکانه) جیش کردن، زبان بچه جیش کردن

انگلیسی به فارسی

کار بیهوده کردن، وقت گذراندن، بناز چیز خوردن، باخوراک بازی کردن، (زبان بچه) جیش کردن


پازل، کار بیهوده کردن، وقت گذراندن، بناز چیز خوردن، با خوراک بازی کردن، جیش کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: piddles, piddling, piddled
• : تعریف: to squander or waste, esp. on trifles (usu. fol. by away).

- They piddled away their money.
[ترجمه ترگمان] پولشان را از دست می دهند
[ترجمه گوگل] آنها پول خود را خراب کردند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: piddler (n.)
(1) تعریف: to waste time; dawdle.
مشابه: idle, poke

- Don't piddle around.
[ترجمه ترگمان] با این ور و آن ور نرو
[ترجمه گوگل] در اطراف نگذارید

(2) تعریف: (informal) to urinate (used esp. in reference to children or pets).

- The dog piddled on the carpet again.
[ترجمه ترگمان] سگ دوباره روی قالی دراز کشید
[ترجمه گوگل] سگ دوباره روی فرش باز می شود

• urine, liquid excrement (term used by children)
do things carelessly, function in a disorganized manner; dawdle, waste time; deal in trifles; urinate, pee (term used by children)
when someone piddles, they urinate; an informal word.

مترادف و متضاد

کار بیهوده کردن (فعل)
fiddle, frivol, piddle

وقت گذراندن (فعل)
niggle, idle, piddle, temporalize, temporize

بناز چیز خوردن (فعل)
piddle

با خوراک بازی کردن (فعل)
piddle

جیش کردن (فعل)
piddle

جملات نمونه

1. dog piddle
شاش سگ

2. to piddle one's time away
وقت خود را به بطالت گذراندن

3. There was piddle all over the floor.
[ترجمه ترگمان]کف اتاق پر از piddle بود
[ترجمه گوگل]در سراسر طبقه متوسط ​​بود

4. Oh piddle! I've broken another glass.
[ترجمه ترگمان]با بازی! من یه لیوان دیگه شکستم
[ترجمه گوگل]عجب! من شیشه ای دیگر شکسته ام

5. At Wyre Piddle, a 6year old woman suffered injuries to her face when the gang broke into her isolated bungalow.
[ترجمه ترگمان]در Wyre Piddle، یک زن ۶ ساله وقتی که این باند به صورت یک خانه ییلاقی منزوی درآمد، دچار جراحاتی شد
[ترجمه گوگل]در Wyre Piddle، یک زن 6 ساله زمانی که این باند در خانه ی انفرادی اش فرو ریخت، صدمه دیده بود

6. Local says, stand in the street here piddle, can grow across on the wall.
[ترجمه ترگمان]محلی می گوید، اینجا در خیابان می ایستند، می توانند روی دیوار رشد کنند
[ترجمه گوگل]محلی می گوید، در خیابان اینجا ایستاده است، می تواند در سراسر دیوار رشد کند

7. With the wind the eye weeps, shoe of piddle drop grow.
[ترجمه ترگمان]با آن باد، چشم می گرید، کفش of نرم می شود
[ترجمه گوگل]با باد چشم چشمک می زند، کفش از دم دمی رشد می کند

8. He did nothing but piddle away the time.
[ترجمه ترگمان]او جز با بازی کردن زمان هیچ کاری نکرد
[ترجمه گوگل]او هیچ وقت جز زمانه نکرد

9. Stagnation of piddle in the kidney cavum seems to greatly encourage pyelitis.
[ترجمه ترگمان]بنظر می رسد Stagnation of در the کلیوی، pyelitis را تشویق می کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد رکود پدال در کلیه کاووم تا حد زیادی پیلیت را تشویق می کند

10. Naturally, the spiritual aspirant must do more than drink his own piddle every day.
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که هر روز حروف الفبا را با خوراک گوشت خود می نوشید
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، متقاضی روحانی باید بیش از هر زمان دیگری بخورد

11. There would be no more "accidents" on the living room carpet; you'd be able to take your poodle for a piddle several times a day.
[ترجمه ترگمان]در اتاق نشیمن چیز دیگری وجود ندارد؛ شما می توانید توله سگ خود را چندین بار در روز بخورید
[ترجمه گوگل]'حوادث' در فرش اتاق نشیمن وجود ندارد؛ شما قادر خواهید بود برای چندین بار در روز خود را برای پودل خود ببرید

to piddle one's time away

وقت خود را به بطالت گذراندن


dog piddle

شاش سگ



کلمات دیگر: