کلمه جو
صفحه اصلی

foreign country


معنی : غربت، غریبی

انگلیسی به فارسی

کشور خارجی، غربت، غریبی


انگلیسی به انگلیسی

• different country

مترادف و متضاد

غربت (اسم)
roam, foreign country, roving

غریبی (اسم)
foreign country, poorness

جملات نمونه

1. Spain was the first foreign country she had visited.
[ترجمه ترگمان]اسپانیا اولین کشوری بود که او از آن بازدید کرده بود
[ترجمه گوگل]اسپانیا اولین کشور خارجی بود که بازدید کرده بود

2. This was a foreign country, so unlike San Jose.
[ترجمه ترگمان]این یک کشور خارجی بود، بنابراین برخلاف سن خوزه
[ترجمه گوگل]این یک کشور خارجی بود، بر خلاف سان خوزه

3. It's difficult to live in a foreign country when you don't speak the language.
[ترجمه ترگمان]زندگی در یک کشور خارجی زمانی که شما زبان صحبت نمی کنید دشوار است
[ترجمه گوگل]هنگامی که زبان صحبت نمی کنید، دشوار است در یک کشور خارجی زندگی کنید

4. She didn't know what life in a foreign country would be like.
[ترجمه ترگمان]او نمی دانست که زندگی در یک کشور خارجی چگونه خواهد بود
[ترجمه گوگل]او نمی دانست که زندگی در یک کشور خارجی چطور خواهد بود

5. Finding a doctor can be difficult in a foreign country .
[ترجمه ترگمان]یافتن پزشک می تواند در یک کشور خارجی مشکل باشد
[ترجمه گوگل]یافتن یک دکتر در یک کشور خارجی دشوار است

6. She pictured herself at school in a foreign country.
[ترجمه ترگمان]او خود را در مدرسه در یک کشور خارجی مجسم کرد
[ترجمه گوگل]او خود را در مدرسه ای در یک کشور خارجی تصویر کرد

7. Living on her own in a foreign country for a year gave her a lot of confidence .
[ترجمه ترگمان]زندگی در یک کشور خارجی برای یک سال به او اعتماد زیادی به نفس داد
[ترجمه گوگل]برای یک سال زندگی در یک کشور خارجی به او اعتماد زیادی داشت

8. Living in a foreign country can mean you're always at sea about what's going on.
[ترجمه ترگمان]زندگی در یک کشور خارجی می تواند به این معنا باشد که شما همیشه در دریا هستید
[ترجمه گوگل]زندگی در یک کشور خارجی می تواند به این معنی باشد که شما در حال حرکت در دریا هستید

9. Trading in a foreign country can be fraught with pitfalls.
[ترجمه ترگمان]تجارت در یک کشور خارجی می تواند پر از مشکلات باشد
[ترجمه گوگل]بازرگانی در یک کشور خارجی ممکن است با اشتباهات مملوک باشد

10. It was his destiny to die in a foreign country.
[ترجمه ترگمان]این سرنوشت او بود که در کشوری بیگانه بمیرد
[ترجمه گوگل]این سرنوشت او بود که در یک کشور خارجی بمیرد

11. Yet he felt like some one entering a foreign country without knowing anything about the language.
[ترجمه ترگمان]با این حال احساس می کرد کسی به کشوری بیگانه وارد می شود بی آن که چیزی در این زبان بداند
[ترجمه گوگل]با این حال او احساس کرد که بعضی از افراد به خارج از کشور می آیند بدون آنکه چیزی درباره زبان بدانند

12. Suppose the foreign country has a higher capital / labor ratio.
[ترجمه ترگمان]فرض کنید که یک کشور خارجی نسبت سرمایه \/ نیروی کار بالاتری داشته باشد
[ترجمه گوگل]فرض کنید که کشور خارجی دارای نسبت سرمایه / نیروی بالاتر است

13. The people of the country will exile the king to foreign country next month.
[ترجمه ترگمان]مردم کشور ماه آینده پادشاه را به کشور خارجی تبعید خواهند کرد
[ترجمه گوگل]مردم کشور پادشاهی را به کشور خارجی منتقل خواهند کرد

14. You must register with the police when you come to a foreign country.
[ترجمه ترگمان]وقتی به یک کشور خارجی رسیدید، باید با پلیس ثبت نام کنید
[ترجمه گوگل]هنگام ورود به یک کشور خارجی باید با پلیس ثبت نام کنید

پیشنهاد کاربران

کشور خارج یا کشور دیگر

کشور غریب


کلمات دیگر: