کلمه جو
صفحه اصلی

fondle


معنی : نوازش کردن، ناز ونیاز کردن
معانی دیگر : (از روی محبت یا عشق) دست مالیدن به، دست ورزی کردن، نوازیدن

انگلیسی به فارسی

نوازش کردن، ناز ونیاز کردن


خوشبختی، نوازش کردن، ناز ونیاز کردن


انگلیسی به انگلیسی

• touch fondly, caress, stroke; show fondness
if you fondle someone, you touch them or stroke them gently, usually to show your affection.

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fondles, fondling, fondled
• : تعریف: to touch or stroke in a tender or affectionate manner; treat lovingly; caress.
مشابه: caress, pet
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: fondler (n.)
• : تعریف: to show desire or affection, esp. by caresses.
مشابه: pet

مترادف و متضاد

نوازش کردن (فعل)
stroke, blandish, coax, baby, fondle, coddle, pet, pat, canoodle, cuddle, dandle

ناز ونیاز کردن (فعل)
fondle

touch lovingly


Synonyms: bear hug, caress, clutch, cosset, cuddle, dandle, embrace, feel, fool around, grab, grope, hug, love, make love to, neck, nestle, nuzzle, pat, paw, pet, play footsie, snuggle, squeeze, stroke


جملات نمونه

1. He tried to kiss her and fondle her.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد او را ببوسد و او را نوازش کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد او را ببوسد و او را خوشبخت کند

2. She fondled the puppies.
[ترجمه ترگمان]اون سگ ها رو نوازش کرد
[ترجمه گوگل]او توله سگ ها را دوست داشت

3. Mrs Williams fondled her cat as it sat beside her.
[ترجمه ترگمان]خانم ویلیامز گربه خود را همان طور که در کنارش نشسته بود نوازش کرد
[ترجمه گوگل]خانم ویلیامز گربه خود را به عنوان نشسته کنار او

4. He gently fondled the baby's feet.
[ترجمه ترگمان]به آرامی پاهای بچه را نوازش کرد
[ترجمه گوگل]او به آرامی پای خود را به لرزه درآورد

5. The women allege that top male executives routinely fondled female employees.
[ترجمه ترگمان]این زنان ادعا می کنند که مدیران ارشد مرد به طور معمول کارمندان زن را نوازش می کنند
[ترجمه گوگل]زنان ادعا می کنند که مدیران ارشد مردانه به طور مرتب کارکنان زن را دوست دارند

6. He sat fondling her feet as she lay back in the armchair.
[ترجمه ترگمان]در حالی که روی صندلی راحت لمیده بود پاهایش را نوازش می کرد
[ترجمه گوگل]او در حالی که پشت صندلی نشسته بود نشسته بود دلش را تنگ می کرد

7. People riotously reel around here, fighting, fondling, tittering, clowning.
[ترجمه ترگمان]مردم مدام دور هم جمع می شوند، دعوا می کنند، دعوا می کنند، نوازش می کنند، شوخی می کنند
[ترجمه گوگل]مردم در این جا سر و صدا زدند، مبارزه می کردند، تمسخر، تند و تلخ، دلقک

8. The pirates and the Famlio were stirring, brandishing or fondling weapons, looking enraged by the entrance of yet another rival.
[ترجمه ترگمان]دزدان دریایی و دزدان دریایی در هوا تکان می خوردند و تفنگ هایشان را در هوا تکان می دادند و از ورود رقیب دیگری خشمگین به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]دزدان دریایی و Famlio در حال تکان دادن، ترویج و یا تسلیحات سلاح بودند، به نظر می رسد از طریق ورود رقیب دیگری رقیب خشمگین شده است

9. I wanted to see who I was fondling.
[ترجمه ترگمان]می خواستم ببینم چه کسی منو نوازش میکنه
[ترجمه گوگل]من می خواستم ببینم چه کسی دوستش داشتم

10. He fondled the long dagger he'd pushed through his wallet, drawing comfort from its metal coiled handle.
[ترجمه ترگمان]او خنجر بلندی را که در کیف پولش هل داده بود نوازش کرد و از دستگیره metal راحت شد
[ترجمه گوگل]او کرگدن طولانی را که از طریق کیف پولش به او فشار می آورد، فشرده می کند، و راحتی از دستگیره های فلزی خود را می کشد

11. He reached under her blouse and fondled her breasts.
[ترجمه ترگمان]دست به زیر پیراهنش برد و نوازش سینه هایش را نوازش کرد
[ترجمه گوگل]او تحت بلوز او رسیده و سینه هایش را مالش می دهد

12. Her pet, to be slipped titbits and fondled when no one was looking.
[ترجمه ترگمان]حیوان خونگیش، وقتی کسی به آن نگاه نمی کرد، نوازش و نوازش می کرد
[ترجمه گوگل]حیوان خانگی خود را، به عنوان کوچکترین تکه تکه شده و زمانی که هیچ کس به دنبال نداشت

13. Or pulled around, or fondled, or goosed.
[ترجمه ترگمان]یا دور یا اطراف خود را می گرفتند، یا fondled یا goosed را می کشیدند
[ترجمه گوگل]یا در اطراف کشیده، یا فاسد شده، و یا دست نخورده

14. It cried out to be fondled, yanked, and squeezed, and I bowed to its whims with a willing heart.
[ترجمه ترگمان]فریادی کشید و نوازش کرد، yanked و فشرد، و من با قلبی مشتاق به هوس های آن تعظیم کردم
[ترجمه گوگل]آن را فریاد زد، آن را فریاد زد، زد و فشرد، و من با دلسوزی خود را با قلب دلم می سوزاندم

15. Jack fondled the silver beads and recited a prayer.
[ترجمه ترگمان]جک دانه های نقره ای را نوازش کرد و دعا خواند
[ترجمه گوگل]جک دانه های نقره را نقاشی کرد و یک نماز را خواند

Mehri was fondling and kissing her baby.

مهری نوزاد خود را نوازش می‌کرد و می‌بوسید.



کلمات دیگر: