کلمه جو
صفحه اصلی

inside of


معنی : بطن هر چیزی، داخل و یا توی چیزی
معانی دیگر : (مسافت یا زمان) در کمتر از، inside : داخل و یا توی چیزی

انگلیسی به فارسی

( inside =) داخل و یا توی چیزی، بطن هر چیزی


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: within the area or period of.

- He will be here inside of an hour.
[ترجمه ترگمان] تا یک ساعت دیگه میاد اینجا
[ترجمه گوگل] او یک ساعت در اینجا خواهد بود

• within the space or time of

مترادف و متضاد

بطن هر چیزی (قید)
inside, inside of

داخل و یا توی چیزی (قید)
inside of

جملات نمونه

1. The inside of a van was as good a place as any to hold a kidnap victim.
[ترجمه ترگمان]داخل یک ون، جای خوبی برای گرفتن یک قربانی آدم ربایی بود
[ترجمه گوگل]در داخل یک ون محل جسمانی خوبی بود تا قربانی قربانی را نگه دارد

2. You must see the inside of a house before you buy it.
[ترجمه ترگمان]قبل از آن که آن را بخری، باید داخل یک خانه را ببینی
[ترجمه گوگل]قبل از خرید آن، باید داخل خانه ای را ببینید

3. He did not see the inside of the house before he bought it.
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که آن را بخرد، داخل خانه را ندید
[ترجمه گوگل]او قبل از خرید آن داخل خانه نبود

4. The inside of the box was lined with silk.
[ترجمه ترگمان]داخل جعبه پر از ابریشم بود
[ترجمه گوگل]درون جعبه با ابریشم قرار داشت

5. Did you clean the inside of the car?
[ترجمه ترگمان]تو ماشین رو تمیز کردی؟
[ترجمه گوگل]آیا داخل ماشین را تمیز کردی؟

6. I painted the inside of the house.
[ترجمه ترگمان] داخل خونه رو رنگ کردم
[ترجمه گوگل]من در داخل خانه نقاشی کردم

7. There were more than 20 people packed inside of her dorm room.
[ترجمه ترگمان]بیشتر از ۲۰ نفر بودن که تو اتاق خوابگاهش بودن
[ترجمه گوگل]بیش از 20 نفر در داخل اتاق خوابگاه خود بسته بندی شده بودند

8. Which paint is suitable for the inside of a house?
[ترجمه ترگمان]کدام رنگ برای داخل یک خانه مناسب است؟
[ترجمه گوگل]کدام رنگ برای داخل یک خانه مناسب است؟

9. The inside of the house is in good condition, but externally it's in need of repair.
[ترجمه ترگمان]داخل خانه شرایط خوبی دارد اما به طور خارجی به تعمیر نیاز دارد
[ترجمه گوگل]در داخل خانه در وضعیت خوبی قرار دارد اما خارج از آن نیاز به تعمیر دارد

10. He finished it inside of two hours.
[ترجمه ترگمان]دو ساعت تمام آن را به پایان رساند
[ترجمه گوگل]او آن را در دو ساعت به پایان رساند

11. The inside of the box was blue.
[ترجمه ترگمان]داخل جعبه آبی بود
[ترجمه گوگل]داخل جعبه آبی بود

12. She dabbed perfume on the inside of her wrist.
[ترجمه ترگمان]او به داخل مچ دستش عطر زد
[ترجمه گوگل]او عطر را در داخل مچ دستش گذاشت

13. The inside of a chimney soon gets covered in soot.
[ترجمه ترگمان]دودکش یک دودکش به زودی پر از دوده می شود
[ترجمه گوگل]در داخل یک دودکش به زودی در دوده پوشش می یابد

14. Something inside of me told me not to trust him.
[ترجمه ترگمان]چیزی درون من به من گفت که به او اعتماد نکنم
[ترجمه گوگل]چیزی در داخل من به من گفت که به او اعتماد نکنم

15. Smear a little olive oil over the inside of the salad bowl.
[ترجمه ترگمان]کمی روغن زیتون روی داخل کاسه سالاد رسم کنید
[ترجمه گوگل]اسمیر یک روغن زیتون کمی در داخل کاسه سالاد است


کلمات دیگر: