1. injustice anywhere is a threat to democracy everywhere
بیدادگری در هر جا تهدیدی به مردم سالاری در همه جاست.
2. his injustice aroused the people's indignation
ظلم او خشم مردم را برانگیخت.
3. his injustice ignited the people's anger
بیدادگری او خشم مردم را برانگیخت.
4. i hate injustice
من از بیدادگری نفرت دارم.
5. the sight of injustice outraged her
دیدن ظلم او را سخت برآشفت.
6. to inveigh against injustice
بیدادگری را به باد انتقاد گرفتن
7. to stand against injustice
در برابر ستم ایستادن
8. he was impatient with injustice
او تاب تحمل بی عدالتی را نداشت.
9. the corrosive effects of injustice
پیامدهای ویرانگر بی عدالتی
10. a demoniac world full of injustice
جهانی اهریمنی و مملو از بیدادگری
11. i could not swallow this injustice
این بی عدالتی را نمی توانستم تحمل کنم.
12. all his life he warred against injustice
تمام عمرش با بی عدالتی مبارزه کرد.
13. He had been the victim of a grievous injustice.
[ترجمه ترگمان]قربانی یک بی عدالتی بزرگ بود
[ترجمه گوگل]او قربانی بی عدالتی شدید شده است
14. Anger at injustice formed his character.
[ترجمه ترگمان]خشم در برابر بیعدالتی شخصیت او را شکل می داد
[ترجمه گوگل]خشم بی عدالتی شخصیت او را شکل داد
15. She remains adamant that an injustice was done.
[ترجمه ترگمان]او همچنان بر این مساله پافشاری می کند که یک بی عدالتی انجام شده است
[ترجمه گوگل]او باقی می ماند که بی عدالتی انجام می شود
16. She was enraged at the injustice of the remark.
[ترجمه ترگمان]از این که این حرف را زده بود خشمگین شد
[ترجمه گوگل]او بی عدالتی از این سخنان خشمگین شد
17. They were fighting against repression and injustice in their country.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال مبارزه با سرکوب و ستم در کشورشان بودند
[ترجمه گوگل]آنها علیه سرکوب و بی عدالتی در کشورشان مبارزه کردند
18. It would be an injustice to the man to imprison him for life.
[ترجمه ترگمان]برای مردی که او را برای زندگی زندانی کند بی انصافی بود
[ترجمه گوگل]این یک بی عدالتی برای مرد است تا او را برای زندگی زندانی کند