کلمه جو
صفحه اصلی

lonesome


معنی : ملول، تنها و بیکس، دلتنگ وا فسرده
معانی دیگر : (دارای یا موجب احساس تنهایی) دلتنگی آور، فراق انگیز، دلتنگ، در فراق، متروکه، واهشته، بی سکنه، خلوت و غم انگیز، (عامیانه) خود، یکه و تنها، تکی

انگلیسی به فارسی

تنها وبیکس، دلتنگ وافسرده، ملول


تنهایی، تنها و بیکس، دلتنگ وا فسرده، ملول


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: lonesomely (adv.), lonesomeness (n.)
(1) تعریف: sad or depressed because of being isolated or without friends or companions.
مترادف: lonely
مشابه: alone, desolate, down, forlorn, forsaken, low, melancholy, unfriended

(2) تعریف: causing or accompanying such a feeling.
مشابه: blue, melancholy, sad

- lonesome music
[ترجمه ترگمان] تنهایی دلم تنگ شده بود
[ترجمه گوگل] موسیقی تنهایی

(3) تعریف: empty of human presence; unfrequented; deserted.
مترادف: deserted, desolate, lonely, unfrequented
مشابه: forsaken, isolated, out-of-the-way, uninhabited

- a small, lonesome town
[ترجمه ترگمان] یه شهر کوچک و تنهایی
[ترجمه گوگل] یک شهر کوچک و یکنواخت

• lonely, solitary; depressing, causing a feeling of loneliness; remote, desolate
lonesome means the same as lonely; used in informal american english.

مترادف و متضاد

ملول (صفت)
depressed, glum, dejected, heartsick, chapfallen, lonesome

تنها و بیکس (صفت)
lonesome

دلتنگ و افسرده (صفت)
lonesome

forlorn, friendless


Synonyms: alone, cheerless, companionless, deserted, desolate, dreary, gloomy, homesick, isolated, lone, lonely, solitary


Antonyms: befriended, loved, unlonesome


جملات نمونه

1. a lonesome mountain village
دهکده ی کوهستانی و دور افتاده

2. i was so lonesome for my mother that i cried in my sleep
آنقدر دلتنگ مادرم شده بودم که در خواب گریه می کردم.

3. he was working by his lonesome in the fields
تک و تنها در کشتزارها کار می کرد.

4. when you are not here,i become lonesome
هر وقت اینجا نیستی دلم تنگ می شود.

5. I've grown so lonesome, thinking of you.
[ترجمه ترگمان]خیلی دلم تنگ شده بود، به تو فکر می کردم
[ترجمه گوگل]من اینقدر تنهایی رشد کرده ام، به تو فکر کرده ام

6. Memory is heel, lonesome is dent, I a person coexistence.
[ترجمه ترگمان]حافظه، پاشنه، تنهایی، فرو رفتگی است، من یک نفر زندگی می کنم
[ترجمه گوگل]حافظه پاشنه است، یکنواختی دندانه است، من یک همزیستی شخصی هستم

7. I felt so lonesome after he left.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه رفت خیلی احساس تنهایی کردم
[ترجمه گوگل]پس از ترک، احساس تنهایی کردم

8. I was just sitting here all by my lonesome.
[ترجمه ترگمان]من فقط اینجا کنار دلم نشسته بودم
[ترجمه گوگل]من فقط در حال نشستن در کنار هم هستم

9. The car hire people don't know where Lonesome Snapper is either, but they look it up.
[ترجمه ترگمان]کرایه ماشین مردم نمی دانند که Lonesome کجاست، اما به آن نگاه می کنند
[ترجمه گوگل]افرادی که استخدام می کنند، نمی دانند کدام یک Snapper Lonesome است، اما آنها آن را نگاه می کنند

10. At night, the lonesome limbs would be programmed to creep around and do housework while everyone is asleep.
[ترجمه ترگمان]شب ها، دست و پای تنها و تنهایی برنامه ریزی می شد و کاره ای خانه را انجام می داد در حالی که همه به خواب رفته بودند
[ترجمه گوگل]در شب، اندام های تکاملی برنامه ریزی می شوند تا در اطراف خزیدن و انجام کارهای خانه در حالی که همه خواب است

11. The house grew quiet and lonesome.
[ترجمه ترگمان]خانه ساکت و خلوت شد
[ترجمه گوگل]خانه آرام و یکنواخت رشد کرد

12. May your trails be crooked, winding, lonesome, dangerous, leading to the most amazing view. Edward Abbey
[ترجمه ترگمان]شاید رد تو کج و معوج، پر پیچ وخم، تنهایی و خطرناک باشد و منجر به منظره ای بسیار فوق العاده می شود ادوارد ابی
[ترجمه گوگل]ممکن است مسیرهای پیاده روی شما پیچیده شود، پیچیده شود، یکنواخت و خطرناک باشد، که منجر به دیدگاه شگفت انگیزی می شود ادوارد ابی

13. We are lonesome animals. We spend all our life trying to be less lonesome. John Steinbeck
[ترجمه ترگمان] ما حیوانات تنهایی هستیم ما تمام زندگیمون رو صرف تنهایی و تنهایی می کنیم جان Steinbeck
[ترجمه گوگل]ما تنها حیوانات هستیم ما تمام عمرمان را صرف تلاش میکنیم به تنهایی تنهایی کم کنیم جان استینبک

14. Are you by your lonesome this weekend?
[ترجمه ترگمان]این آخر هفته تو تنهایی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما در آخر هفته خودتان تنها هستید؟

When you are not here,I become lonesome.

هروقت اینجا نیستی، دلم تنگ می‌شود.


I was so lonesome for my mother that I cried in my sleep.

آنقدر دلتنگ مادرم شده بودم که در خواب گریه می‌کردم.


a lonesome mountain village

دهکده‌ی کوهستانی و دور‌افتاده


Without my children, the house seems lonesome, silent, and almost dead.

بدون بچه‌ها، خانه خلوت و بی‌سر و صدا و تقریباً مرده به‌نظر می‌رسد.


He was working by his lonesome in the fields.

تک و تنها در کشتزارها کار می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

تنها بی کس


کلمات دیگر: