کلمه جو
صفحه اصلی

lone


معنی : مجرد، تنها، دلتنگ، تک، یکه، بیوه، مجزا ومنفرد
معانی دیگر : تک و تنها، بی شوهر، منفرد، منزوی، کنار افتاده، دور افتاده، متروکه، واهشته، یگانه، (نادر) رجوع شود به: lonesome

انگلیسی به فارسی

تنها، تک، دلتنگ، مجرد، بیوه، یکه، مجزا ومنفرد


تنها، تک، یکه، مجرد، دلتنگ، بیوه، مجزا ومنفرد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: loneness (n.)
(1) تعریف: without companions; solitary.
مترادف: alone, lonely, solitary, unaccompanied
متضاد: accompanied
مشابه: sole

(2) تعریف: without others of its kind; sole; single.
مترادف: only, sole, solitary
متضاد: accompanied
مشابه: individual, odd, single, singular, unique

- the lone symphony orchestra in that area
[ترجمه ترگمان] تنها ارکست سمفونی در آن منطقه
[ترجمه گوگل] ارکستر سمفونیک تنها در آن منطقه است

(3) تعریف: set off by itself; isolated.
مترادف: isolated, secluded, solitary
مشابه: alone, apart, independent, insular, remote, separate

- a lone cabin in the woods
[ترجمه ترگمان] یک کابین تنها در جنگل
[ترجمه گوگل] یک کابین تنها در جنگل

• solitary, sole, single; isolated, remote; alone, lonely; single, widowed
a lone person or thing is alone or is the only one in a particular place; a literary word.

مترادف و متضاد

مجرد (صفت)
abstract, single, immaterial, solitary, celibate, incorporeal, lone, discrete, barefooted, isolated, stripped, wifeless

تنها (صفت)
lonely, single, solitary, alone, only, lone, sole, recluse, exclusive, unaccompanied

دلتنگ (صفت)
lone, depressed, down, sad, low-spirited, nostalgic, homesick, heavy-hearted, saturnine

تک (صفت)
single, solitary, one, lone, odd, particular, individual, segregated, singular, solo

یکه (صفت)
lone

بیوه (صفت)
lone

مجزا ومنفرد (صفت)
lone

by oneself; only


Synonyms: abandoned, alone, deserted, forsaken, isolated, lonely, lonesome, one, onliest, particular, secluded, separate, separated, single, singular, sole, solitary, solo, stag, unaccompanied, unique


Antonyms: accompanied, along, together


جملات نمونه

1. a lone cabin in the middle of a forest
کلبه ی متروکه ای در وسط یک جنگل

2. a lone horseman
یکه سوار،تکاور

3. a lone messenger made his way to the camp
پیام رسان تک و تنها خود را به اردوگاه رساند.

4. a lone traveler
مسافر تنها

5. the lone surviver of the fire
تنها کسی که از آتش سوزی جان به در برده است

6. that town's lone industry
یگانه صنعت آن شهر

7. a big city is full of lone women
یک شهر بزرگ پر است از زن های بی شوهر.

8. He was shot by a lone gunman.
[ترجمه ترگمان]او توسط یک مرد مسلح به ضرب گلوله کشته شد
[ترجمه گوگل]او توسط یک مسلح تنها کشته شد

9. Lone parents have to be self-reliant, resilient and inventive.
[ترجمه ترگمان]والدین لون باید متکی به خود، انعطاف پذیر و مبتکر باشند
[ترجمه گوگل]پدر و مادر تنها باید وابسته به خود، انعطاف پذیر و اختراع باشند

10. A lone figure was standing at the bus stop.
[ترجمه ترگمان]تنها یک نفر در ایستگاه اتوبوس ایستاده بود
[ترجمه گوگل]یک فرد تنها در ایستگاه اتوبوس ایستاده بود

11. Only 29% of lone parents receive financial support from their former partners.
[ترجمه ترگمان]تنها ۲۹ درصد از والدین تنها از شرکای سابق خود حمایت مالی دریافت می کنند
[ترجمه گوگل]تنها 29 درصد از پدر و مادر تنها حمایت مالی از شرکای سابق خود دریافت خواهید کرد

12. A lone piper played a lament.
[ترجمه ترگمان]یک ساز تنها ناله و زاری کرد
[ترجمه گوگل]پیپر یک نفره بازی کرد

13. Ninety per cent of lone parent families are headed by mothers.
[ترجمه ترگمان]نود درصد از خانواده های تک والدینی تنها توسط مادران اداره می شوند
[ترجمه گوگل]نود درصد از والدین تنها مادران به سر می برند

14. I noticed a lone man in the cafeteria swabbing the floor as I passed.
[ترجمه ترگمان]همان طور که از کنارش می گذشتم متوجه یک مرد تنها در کافه تریا شدم
[ترجمه گوگل]من یک مرد تنهایی را در کافه تریا دیدم که در حال عبور از زمین بودم

15. We could hear a lone piper player playing in the distance.
[ترجمه ترگمان]صدای ساز دیگری را که از دور بازی می کرد می شنیدیم
[ترجمه گوگل]ما می توانستیم یک بازیکن پیپر تنها در فاصله ای بازی کند

a lone horseman

یکه سوار، تکاور


a lone traveler

مسافر تنها


A lone messenger made his way to the camp.

پیام‌رسان تک و تنها خود را به اردوگاه رساند.


A big city is full of lone women.

یک شهر بزرگ، پر از زن‌های بی‌شوهر است.


a lone cabin in the middle of a forest

کلبه‌ی متروکه‌ای در وسط یک جنگل


that town's lone industry

یگانه صنعت آن شهر


The lone surviver of the fire.

تنها کسی که از آتش‌سوزی جان به‌در برده است.


پیشنهاد کاربران

برای کلمهlone وقتی معنی مجرد میدهد میتوانید از کلمه bachelor استفاده کنید منبع کتاب :504


کلمات دیگر: