کلمه جو
صفحه اصلی

gustation


معنی : چشیدن، چشیدگی
معانی دیگر : مزه کردن

انگلیسی به فارسی

چشیدن


گشت و گذار، چشیدگی، چشیدن


انگلیسی به انگلیسی

• act of tasting; sense of taste

مترادف و متضاد

چشیدن (اسم)
gustation

چشیدگی (اسم)
gustation

جملات نمونه

1. It showed that the gustation of low feeding silkworms was more sensitive than the high feeding ones.
[ترجمه ترگمان]همچنین نشان داد که استفاده از کرم های ابریشم نرم نسبت به مواد غذایی بالا حساس تر است
[ترجمه گوگل]این نشان داد که مصرف کرم های ابریشم کم تغذیه حساسیت بیشتری نسبت به شیر مادر دارد

2. Private jokes, the ritualizing of talk and gustation, a hint of self-satisfaction, even a tiny tinge of inbred malice: These are not entirely unknown in Oxford and Cambridge.
[ترجمه ترگمان]لطیفه های خصوصی، ritualizing صحبت کردن و gustation، نشانه ای از رضایت ذاتی، حتی یک رنگ بسیار کوچک از malice خالص: اینها در آکسفورد و کمبریج کاملا ناشناخته نیستند
[ترجمه گوگل]جوک های خصوصی، تقلید از گفتگو و خواندن، اشاره ای از خود رضایت، حتی رنگ کوچک از بدبختی inbred: این کاملا در آکسفورد و کمبریج شناخته شده نیست

3. Gustation is one of the human and animals' basic physiological senses, used for recognition of the nature of diet, regulation of appetite, and control of food intake.
[ترجمه ترگمان]Gustation یکی از نیازهای اولیه فیزیولوژیکی است که برای تشخیص ماهیت رژیم غذایی، تنظیم اشتها و کنترل مصرف مواد غذایی مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]گاستاکس یکی از حواس های فیزیولوژیکی پایه انسان و حیوان است که برای شناخت ماهیت رژیم غذایی، تنظیم اشتها و کنترل مصرف غذا مورد استفاده قرار می گیرد

4. Through Jia Bao-Yu's olfaction and gustation, his spiritual love and facultative desire was emphasized.
[ترجمه ترگمان]از طریق Jia Bao و gustation، عشق روحی و تمایلات اختیاری او مورد تاکید قرار گرفت
[ترجمه گوگل]از طریق جی بائو یو، جسم و جسارت، عشق روحانی و تمایل فکری او تأکید شد

5. In the UK, the gustation boffins have even created a persuasive website showing a photograph of a bald man smiling at a pile of yams.
[ترجمه ترگمان]در انگلستان، gustation boffins حتی یک وب سایت متقاعدکننده خلق کرده اند که عکسی از مرد کچل را نشان می دهد که به کپه ای از سیب زمینی لبخند می زند
[ترجمه گوگل]در انگلستان، بوفین های حراجی حتی یک وب سایت متقاعد کننده ایجاد کردند که عکسی را نشان می دهد که یک مرد طاس را در یک شمع یام می شنود

6. I have a sensitive gustation.
[ترجمه ترگمان] من یه gustation حساس دارم
[ترجمه گوگل]من یک حس حساس دارم

7. The person's feeling has a lot of planting, wait like touch, taste, smell, the form that can adopt feeling object, taste gustation path, smell its odour will feel an object.
[ترجمه ترگمان]احساس انسان مقدار زیادی از کاشت دارد، مانند لمس، مزه، بو، فرمی که می تواند شی احساس، مزه مزه و بو را به دست آورد، بو را حس می کند
[ترجمه گوگل]احساس شخص، کاشت زیادی دارد، مانند لمس، طعم و مزه، بو، صبر کنید، این شکل که می تواند احساس ترس را داشته باشد، مسیر طعم و مزه، بوی بوی آن، یک شیء را احساس کند

8. This paper introduces the new research achievement and progress of electro-physiology in olfaction and gustation.
[ترجمه ترگمان]این مقاله موفقیت تحقیق جدید و پیشرفت الکترو فیزیولوژی در olfaction و gustation را معرفی می کند
[ترجمه گوگل]این مقاله پیشرفت های تحقیقاتی جدید و پیشرفت الکتروفیزیولوژیک در بوی بد دهان و زگیل را نشان می دهد

9. Appreciating both the landscapes and delicacies, you can start the dual enjoyment of vision and gustation here.
[ترجمه ترگمان]هم چنین مناظر و چیزهای خوش مزه را کنار بگذارید، می توانید لذت دوگانه از دید و gustation را در اینجا شروع کنید
[ترجمه گوگل]با توجه به چشم اندازها و ظرافت ها، می توانید لذت دوگانه ای از بینش و خندیدن را در اینجا شروع کنید


کلمات دیگر: