کلمه جو
صفحه اصلی

humdinger


معنی : چیز بسیار عالی، ادم بسیار خوب، دارای برتری فاحش، تفوق برجسته
معانی دیگر : (خودمانی) عالی، درجه یک، معرکه

انگلیسی به فارسی

دارای برتری فاحش، تفوق برجسته


هومینگر، چیز بسیار عالی، دارای برتری فاحش، ادم بسیار خوب، تفوق برجسته


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) one that is excellent or remarkable.
مشابه: dandy

• extraordinary person or thing (slang)
if you describe someone or something as a humdinger, you mean that they are very good and you are impressed by them; an informal word.

مترادف و متضاد

something extraordinary


چیز بسیار عالی (اسم)
crackajack, humdinger, crackerjack

ادم بسیار خوب (اسم)
crackajack, humdinger, crackerjack

دارای برتری فاحش (اسم)
humdinger

تفوق برجسته (اسم)
humdinger

Synonyms: ace, beauty, champ, champion, crackerjack, doozy, hit, hot stuff, knockout, lulu, pip, pistol, smash hit, something, something else, whopper, winner


جملات نمونه

1. this book is a real humdinger
این کتاب واقعا معرکه است.

2. It should be a humdinger of a match.
[ترجمه ترگمان]این باید یه humdinger باشه
[ترجمه گوگل]این باید یک بازیگر از یک مسابقه باشد

3. His girl - friend is a real humdinger.
[ترجمه ترگمان]دوست دختر اون یه humdinger واقعیه
[ترجمه گوگل]دخترش - دوست یک روحیه واقعی است

4. Annabel's party was a real humdinger.
[ترجمه ترگمان]حزب Annabel یک برتری واقعی بود
[ترجمه گوگل]حزب Annabel یک روحیه واقعی بود

5. It turned into a real humdinger of a game.
[ترجمه ترگمان]تبدیل شد به یه humdinger واقعی بازی
[ترجمه گوگل]این تبدیل به یک humdinger واقعی از یک بازی است

6. His latest novel is a humdinger.
[ترجمه ترگمان]آخرین رمان او a است
[ترجمه گوگل]آخرین رمان او یک همرنگ است

7. We had a humdinger of an argument.
[ترجمه ترگمان]ما یه بحث برتری داشتیم
[ترجمه گوگل]ما یک همبستگی با استدلال داشتیم

8. And it was a humdinger, delivered with passion and poise.
[ترجمه ترگمان]و این یه برتری بود که با شور و هیجان تحویل داده شد
[ترجمه گوگل]و این یک تحریک کننده بود که با شور و شوق تحویل داده شد

9. a humdinger of a blizzard.
[ترجمه ترگمان]یه humdinger دیگه
[ترجمه گوگل]یک شبیه ساز از یک شلاق زدن

10. Brown must have been a humdinger of a playground supervisor.
[ترجمه ترگمان]براون حتما به عنوان یک ناظر زمین بازی بوده است
[ترجمه گوگل]براون باید یک دستیار سرپرست زمین بازی باشد

11. Pierre and Donna are having a humdinger of a row.
[ترجمه ترگمان] پی یر و \"دانا\" دارن یه ردیف ردیف می کنن
[ترجمه گوگل]پیر و دونا داشتن یک ریزه کاری از یک ردیف دارند

12. There was a humdinger of a reception to greet us.
[ترجمه ترگمان]یه جایگاه ویژه برای خوش آمد گفتن به ما بود
[ترجمه گوگل]یک نفر از یک پذیرایی برای خوش آمد گویی به ما وجود داشت

13. My new sportscar is a real humdinger.
[ترجمه ترگمان]sportscar جدید من یه humdinger واقعیه
[ترجمه گوگل]sportcar جدید من یک humdinger واقعی است

14. That dinner is a humdinger.
[ترجمه ترگمان]اون شام خیلی humdinger
[ترجمه گوگل]این شام یک شبیه ساز است

15. Such excitement was absent during a first half that was more humdrum than humdinger.
[ترجمه ترگمان]این هیجان ناشی از این همه شور و هیجان بود که بیش از humdinger humdinger بود
[ترجمه گوگل]چنین هیجانی در نیمه اول وجود نداشت که شبیه تر از همدینگر بود

This book is a real humdinger.

این کتاب واقعاً معرکه است.



کلمات دیگر: