کلمه جو
صفحه اصلی

footrest


معنی : زیر پایی، جاپا
معانی دیگر : زیر پایی (هر چیز که پا را برای استراحت روی آن قرار بدهند)، پای آسای، رکاب، زیرپایی، جاپا، دربیل اسپرک

انگلیسی به فارسی

زیر پایی، جاپا


پای راست، زیر پایی، جاپا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a support on which to rest one's foot or feet, usu. in a slightly raised position.

• low stool or cushion for the feet, footstool

مترادف و متضاد

زیر پایی (اسم)
foothold, footrest

جاپا (اسم)
footstep, footrest, stepping stone

جملات نمونه

1. Helpless, he toppled forward into blackness: his hand went limp and the knife clattered down on to the foot-rest.
[ترجمه ترگمان]خم شد و به تاریکی افتاد: دستش شل شد و چاقو روی پای پیاده به صدا در آمد
[ترجمه گوگل]بی رحم، او را به جلو به blackness نفوذ کرد: دست او شلاق زد و چاقو به پایین پا گذاشت

2. I sit beside Crilly on the footrest.
[ترجمه ترگمان]من در کنار Crilly روی footrest می نشینم
[ترجمه گوگل]من در کنار کریلی نشسته ام روی پایم

3. And a pair of slightly raised footrests were positioned for comfortably squatting over the low toilet bowl.
[ترجمه ترگمان]و یک جفت of که کمی بلند شده بودند، به راحتی روی کاسه توالت چمباتمه زده بودند
[ترجمه گوگل]و یک جفت پایه کمی بلند شد برای راحتی نشسته بر روی کاسه توالت پایین قرار گرفت

4. Under the regulations, employers are required to supply footrests.
[ترجمه ترگمان]تحت این مقررات، کارفرمایان برای تامین بودجه لازم هستند
[ترجمه گوگل]طبق مقررات، کارفرمایان مجبور به ارائه پایه های پایه هستند

5. By forcing down on the upper, outside footrest the rider obtains exceptional feel for rear tyre grip.
[ترجمه ترگمان]با فشار پایین در قسمت بالا، راننده احساس استثنایی برای گرفتن لاستیک عقب به دست می آورد
[ترجمه گوگل]با پایین آوردن سطح بالایی، بیرونی پایینی، سواران احساس استثنایی برای گرفتن تایر عقب دریافت می کنند

6. The seats reclined and had footrests, tray tables and reading lights.
[ترجمه ترگمان]صندلی ها لم داده بودند، میزها، میزها، میزها و چراغ ها را می خواندند
[ترجمه گوگل]صندلی های عقب و پای راست، جداول سینی و چراغ خواندن داشتند

7. Fashimable and classic modeling, adjustable back and footrest.
[ترجمه ترگمان]Fashimable و مدل سازی کلاسیک، پشت قابل تنظیم و footrest
[ترجمه گوگل]مدل سازی Fashimable و کلاسیک، قابل تنظیم عقب و پایه

8. Wheelchair, Detachable armrest and footrest, Painted frame, PVC cushion.
[ترجمه ترگمان]قابلیت جداشدن بالابر، قابلیت جداشدن بالابر و footrest، قاب نقاشی شده، cushion PVC)
[ترجمه گوگل]صندلی چرخ دار، دستشویی و پایه قابل جدا شدن، قاب رنگ شده، کوسن پی وی سی

9. Wheelchair, Detachable armrest and footrest, Painted frame, Nylon cushion.
[ترجمه ترگمان]قابلیت جداشدن بالابر، قابلیت جداشدن بالابر و footrest، چارچوب نقاشی شده نایلون
[ترجمه گوگل]صندلی چرخدار، دستشویی و پایه قابل جدا شدن، قاب رنگ شده، کوسن نایلون

10. Adjustable footrest & seat height are specially designed for for reading & writing in correct posture.
[ترجمه ترگمان]ارتفاع نیمکت Adjustable footrest به طور خاص برای خواندن & نوشته شده در حالت صحیح طراحی شده اند
[ترجمه گوگل]پایه قابل تنظیم * ارتفاع صندلی مخصوص برای خواندن طراحی شده است * نوشتن در حالت درست

11. The one comfortable item was the black leather armchair with its footrest.
[ترجمه ترگمان]تنها یک چیز راحت، یک مبل چرمی سیاه با footrest بود
[ترجمه گوگل]یک مورد راحت صندلی چرمی سیاه با پایه آن بود

12. Her skinny legs and swollen ankles, covered with white stockings, rest unnaturally on the footrests of her chair.
[ترجمه ترگمان]پاهای لاغرش که با جوراب های سفید پوشیده شده بود، به طرزی غیر طبیعی روی صندلی نشسته بود
[ترجمه گوگل]پاهای لاغر و مچ پا، با جوراب های سفید پوشیده شده، به طور غیر طبیعی در پایه صندلی خود بیدار می شوند

13. Across the room, facing the front windows, was a large railway stove with a metal footrest in front of it.
[ترجمه ترگمان]آن طرف اتاق، روبروی پنجره های جلویی، یک بخاری بزرگ آهنی بود که جلوی آن یک بخاری فلزی بود
[ترجمه گوگل]در اطراف اتاق، به طرف پنجره های جلو، یک اجاق بزرگ راه آهن با پایه فلزی در مقابل آن بود

14. When the Red Queen says 'I need a pig here, ' it's a regal request for a footrest issued casually; she's clearly accustomed to comforting her feet with warm pork bellies.
[ترجمه ترگمان]وقتی ملکه سرخ می گوید من اینجا به یک خوک احتیاج دارم، این درخواست شاهانه است، به طور واضح عادت دارد پاهایش را با شکم گرم و گرم آرام کند
[ترجمه گوگل]هنگامی که ملکه سرخ می گوید: 'من به یک خوک نیاز دارم'، این یک درخواست رجالی است برای اینکه یک پایه به طور معمول صادر شود؛ او به وضوح عادت کرده است به راحتی پای خود را با زخم گوشت خوک گرم


کلمات دیگر: