کلمه جو
صفحه اصلی

lowbrow


معنی : بی سواد، بی ادب، بی فرهنگ، دارای سلیقه پست
معانی دیگر : وابسته به پست اندیشی، (تحقیر آمیز)، کسی که از نظر سلیقه و فکر در سطح پایین است، آدم پست اندیش، بی معرفت، عامی

انگلیسی به فارسی

بی فرهنگ، بی ادب، بیسواد، دارای سلیقه پست


بی فرهنگ، بی سواد، بی ادب، دارای سلیقه پست


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: someone having unsophisticated, nonintellectual interests (often used disparagingly). (Cf. highbrow.)
متضاد: highbrow
مشابه: barbarian
صفت ( adjective )
• : تعریف: considered to have little intellectual or cultural value, but appealing to popular tastes.
متضاد: highbrow
مشابه: popular, vulgar

- lowbrow music
[ترجمه ترگمان] موسیقی lowbrow
[ترجمه گوگل] موسیقی کم

• uncultured person, unintellectual person
uncultured, unintellectual (of a person)
entertainment, art, music, and so on that is lowbrow is simple and easy to understand rather than being intellectual or complicated; used showing disapproval.
ignorant person, illiterate person; one who sells low-quality artwork

مترادف و متضاد

بی سواد (صفت)
analphabetic, illiterate, unlettered, lowbrow, unread

بی ادب (صفت)
lowly, coarse, rude, lowbrow, barbaric, impolite, irreverent, uncivil, indecorous, discourteous, brusque, plebeian, ill-bred, uncivilized, ill-mannered, irrespective, unmannered

بی فرهنگ (صفت)
lowbrow

دارای سلیقه پست (صفت)
lowbrow

جملات نمونه

1. a lowbrow book
کتاب عامی پسند

2. I like a lowbrow action movie once in a while.
[ترجمه ترگمان]من یه زمانی از یه فیلم کوتاه میادش
[ترجمه گوگل]من یک فیلم اکشن کم عمق را یک بار در یک زمان دوست دارم

3. Lowbrow tabloid readers gave PEBs high ratings for all three purposes.
[ترجمه ترگمان]خوانندگان این تابلوئید Lowbrow، امتیاز بالایی برای هر سه هدف ارایه دادند
[ترجمه گوگل]خوانندگان تابلوئید Lowbrow رتبه های برتر PEB ها را برای سه هدف به ارمغان آورد

4. This leaves him precariously balancing his highbrow and lowbrow selves.
[ترجمه ترگمان]این امر او را به حال خود رها می کند و highbrow و lowbrow خود را متعادل نگه می دارد
[ترجمه گوگل]این باعث می شود تا او به اندازه کافی متعادل و پر انرژی باشد

5. He has very lowbrow tastes.
[ترجمه ترگمان] اون خیلی ضعیف بود
[ترجمه گوگل]او سلیقه های بسیار کمی دارد

6. That lowbrow prefers pornography to fine art.
[ترجمه ترگمان]این lowbrow پورنوگرافی را به هنر خوب ترجیح می دهد
[ترجمه گوگل]این کمربند، پورنوگرافی را به هنرهای زیبا ترجیح می دهد

7. While this example is pretty lowbrow, psychobabble permeates all intellectual strata.
[ترجمه ترگمان]در حالی که این مثال pretty است، psychobabble به همه لایه های عقلانی نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]در حالی که این مثال بسیار کمرنگ است، psychobabble همه شاخه های فکری را نفوذ می کند

8. He regards the sort of books I read as very lowbrow.
[ترجمه ترگمان]او به کتاب هایی که من از فرهنگ عامه مردم می خوانم، نگاه می کند
[ترجمه گوگل]او نوعی کتابهایی را که خیلی کمرنگ خوانده است، میبیند

9. His choice of subject matter has been regarded as lowbrow.
[ترجمه ترگمان]انتخاب موضوع به عنوان lowbrow مورد توجه بوده است
[ترجمه گوگل]انتخاب او از موضوع به عنوان کمرنگ شناخته شده است

10. But he has always attracted serious - minded partisans eager to mount a highbrow defense of the lowbrow.
[ترجمه ترگمان]اما او همیشه طرفداران جدی و minded برای سوار شدن در دفاع از فرهنگ عامه دارد
[ترجمه گوگل]اما او همواره پارتیزانی های جدی ذهن را جذب کرده است که مشتاق دفاع از دشمن کمربند هستند

11. A customer buried in reading matter is a common sight in even the most lowbrow caf é.
[ترجمه ترگمان]یک مشتری که در این موضوع به خاک سپرده شده است، حتی در the کافه هم دیده می شود
[ترجمه گوگل]یک مشتری که در مواد خواندن دفن شده است، یک چشم انداز مشترک در کافی شاپ است

a lowbrow book

کتاب عامه‌پسند


پیشنهاد کاربران

سطحی، بدون عمق و پیچیدگی، ساده ، دون و سطح پایین ، کم مایه، بی مایه،
??!!shallow
( of literature, art, music, movies, or plays ) not serious and intended for people who do not know much about these forms of art, or ( of people ) not intelligent and not knowing a lot about such things
lowbrow tastes
lowbrow readers

فرومایه، مبتذل، کاری ساده که نیاز به فکر ندارد


کلمات دیگر: